کتل دختر قسمتی زیبا از راه شاهی باستانی است که بدور از جفای دشت در آغوش امن کوه جای گرفته و محفوظ مانده است .قطعه ای ویژه از راهی مهم که شهرهای بزرگ و زیبای جهان باستان را بهم متصل می کرده است .راهی که پارسه و استخر را به بیشاپور ، توج،ارجان و شوش وصل می کرده است . و چنان ویژه ومهم بوده که شاید کمتر کسی از آن عبور کرده باشد و اهمیت و نامش را از یاد برده باشد .جغرافی نویسان ،سیاحان ،نظامیان و مورخان وصف این گردنه مخوف و زیبا را در نوشته هایشان از قلم نینداخته اند.
وقتی از دشت به سمت کوه میروی کم کم راه واضح تر و سالم تر می شود .راهی کاملا سنگفرش با دیواره ای کوتاه از سنگ و گچ. راهی که با قدمت ساسانی هنوز سالم و پابرجاست. سیقلی بودن سنگهای سنگفرش گواهی میدهد که طی بیش از هفده قرن دهها و شاید صد ها میلیون نفر به همراه چهارپایان شان بر آن پای کشیده اند و به منزل رسیده اند . قافله های بزرگی با صدها شتر و قاطر بارهای گرانی را به مقصد می رسانند . سپاهی که با دهها هزار سرباز به امید فتح سرزمین های دور آرام آرام در پیچ و خم های راه بالا می رود . پادشاهی سوار بر اسب تنومند خویش به همراه صدها خدمه در میان صدای دهل و کرنا از راه پایین می آید و در میان درختان انبوه کنار از نظر ها محو می شود .آن همه غوغا و هیاهو جایش را اکنون به سکوتی عظیم داده است که جز با عبور یک چوپان و گله اش و یا چند کوهنورد شکسته نمی شود .
وقتی که پا در راه میگذارم احساس می کنم جزیی از آن تاریخ شده ام و می اندیشم که این سنگها چقدر حکایت ناگفته در دل خود دارند. به این فکر میکنم که آیا با امکانات و دانش امروزمی توان جاده ای چنین در دل کوه ساخت که بدون هیچ تعمیر و نگهداری هزار و هفتصد سال عمر کند و پا برجا بماند .چطور سنگهای سنگفرش را بدون هیچ ملاتی در این شیب زیاد این همه سال کنار هم ثابت کرده اند ؟ چه سیستم دقیقی برای هدایت آب دارد تا آب سست و خرابش نکند . آیا عدم استفاده از ملات میان سنگها و نفوذ آب در میان آن از حجم آب جاری روی سنگفرش ها کاسته و به همراه دریچه های خروج آب روی دیواره ها رمز ماندگاری این راه باستانی شده است ؟ در حاشیه راه روی تخته سنگی نامهای الله ، محمد و علی و در کنارش نقش یک پلنگ حک شده است .
یکی از همراهان که شکوه و تلاش گذشتگان نظرش را جلب کرده بود پرسید که ما برای آیندگانمان چه به میراث میگذاریم؟ ساکت می شوم و به انبوه زباله های تجزیه نشده و آلوده ،به حیوانات منقرض شده ،به جنگلهای بیابان شده به دریاچه های خشک شده ، به چاه ها و قناتهای بی آب و به چشمه ها و رود خانه های تشنه فکر می کنم و به میراث شرم آورمان برای آینده .
گرد آورنده : موسا فتحی