چرا برخی دفتر حسن حاتمی را از انتها می گشایند و می خوانند؟!
اگر چه قطعاتی از این وجیزه قبلاً به مناسبت مطرح شده اما تکرار آن به جهت روشنگری نسل امروزی خالی از لطف نباشد و برای آگاهی بخشی و نیز بیدار کردن خفتگان اهالی دین و فرهنگ و معطوف کردن اذهان فراموشکاران به حوادث ناگوار دهه های گذشته ضروری به نظر می آید البته شاید افرادی هم باشند که پس از مشاهده و مطالعه این متن بدون تأمل به مُفاد آن علی المعمول، بنده را به تند روی متهم کنند! اما به تعبیر دوران نوجوانی هر چه بادا باد!! ما که از کسی خُورده و بُرده ای نداشته و نداریم بنده ی خداوندگاریم و خود را از قید و بند تعهدات و وظایف و مسئولیت های شرعی رها نساخته ایم چرا که معتقدم به تجربه هم دریافته ام هر که خود را بنده ی آزاد ( به تعبیر امام معصوم (ع) ) تصور کرده به صدها معبود کاذب دنیایی مثل پول و قدرت و شهرت و ریاست و عنوان و شخصیت پرستی و منیت و… دخیل بسته و تسلیم اباحه گری های داخلی و خارجی شده است!!
باری، نوجوانان اوایل دهه ی پنجاه به یاد دارند که در دبیرستان های شهر آن زمان زمزمه ها و حرف هایی در خصوص مذهب گریزی و اثبات بود یا نبود خالق هستی بخش و به اصطلاح مباحث دَهری گری و مادی گری و طبیعت گرایی مطرح و مورد بحث و جدل قرار می گرفت!
جالب این که مباحث مذکور خارج از موضوعات سیاسی و مبارزات ضد رژیم ستم شاهی مطرح می شد! اگر چه در محافل روشنفکری، کمونیسم مظهر مبارزات ضد امپریالیستی آمریکا و اروپای غربی و در ایران آن روز که شاه نوکر آمریکا بود کمونیست ها نماد فعالان سیاسی ضد رژیم تلقی می شدند ( اگر چه در واقع این جور نبود) با این حال در ایران و ایضاً در کازرون تنها وَجه ضد مذهبی کمونیسم ( یعنی ماتریالیسم) در میان جوانان تبلیغ و ترویج می گردید!! ایام اردیبهشت و خرداد سال های ۱۳۵۲ الی ۱۳۵۵ تعداد زیادی از دانش آموزان دبیرستانی شهر برای مطالعه کتب درسی و آمادگی جهت امتحانات پایانی سال تحصیلی در ساعات شب به تنها جای خلوت و روشن یعنی زیر نور چراغ تیرهای برق خیابان های تازه تأسیس شهر می آمدند تا به صورت فردی و جمعی درس بخوانند! اما ورود مباحث عقیدتی (ایدئولوژیکی) در خصوص اثبات و انکار خدا و آموزه های قرآنی و دینی به محافل خیابانی و شبانگاهی دانش آموزان منجر به سر و صدا و برخی اوقات باعث در گیری ها و دست به یقه شدن می شد! مردم عادی به ویژه پدران و مادرانی که نام کمونیست را اولین بار می شنیدند ضمن تعجب و تنفر از بانیان این امر، طرفداران اندک دَهرّیون را کُمپرسی می خواندند!! ناگفته نماند که در آن دوران جلسات مذهبی سیاسی متعددی توسط جوانان خوش ذوق و متعهد و روشنفکری همچون آقایان مصطفی بخرد، علی اسدزاده، علی صحرابان، اصغر مکارم، حسین مختاری، … وصال، علی اصغر دریاب و دیگرانی با هدایت روحانیت مبارز در منازل و مساجد و تکایای شهرستان به صورت مخفی یا نیمه مخفی برای نوجوانان دبیرستانی برگزار می گردید لذا برخی دانش آموزان به طور نسبی بُنیه ی دینی و اطلاعات و آمادگی لازم جهت مقابله و مبارزه نرم با افراد مُلحد داشتند. با این حال ضعف سواد خانواده ها و فقر مطالعه و ترویج خرافاتی تحت عنوان مذهب زمینه هایی برای تردید افکنی در افکار و اعتقادات جوانان و نوجوانان وجود داشت! نکته قابل تأمل این که رژیم شاه و عواملش علی رغم تظاهر به مخالفت با مرام و نظام کمونیستی اما با ترویج اباحه گری و دهری گری طرفداران کمونیسم مخالفتی ابراز نمی کرد!
لذا در همین راستا، اشخاص و جریاناتی که به فعالیت های ضد مذهبی می پرداختند آزادی عمل می داد در صورتی که با خطبا و روحانیونی که در منابر به تبلیغ اسلام انقلابی می پرداختند مقابله و آنان را ممنوع المنبر یا زندانی و تبعید می کرد! در آن مقطع تاریخی وقتی سرنخ همه ی تبلیغات ضد مذهبی را در کازرون پی می گرفتیم به شخص مرحوم حسن حاتمی و کتابفروشی و دوستان و نوچه های ایشان می رسیدیم!!
تاریخ دانان اطلاع دارند که بعد از کودتای آمریکایی شاه علیه دولت دکتر مصدق و سرکوب جریانات واقعی حامی ملی شدن صنعت نفت، بخش عمده ای از حامیان حزب کمونیستیِ توده به جرگه حامیان رژیم کودتایی و وابسته شاه پیوستند که به توده های نفتی مشهور شدند!
لذا در دهه چهل که دو حزب فرمایشی ایران نوین و مردم اجازه فعالیت داشتند توده ای های بریده از کمونیست های شوروی در حزب مردم جمع شدند! دفتر این حزب در کازرون در منزل سید عبدالحسین طباطبایی (نماینده کازرون در مجلس شورای زمان طاغوت) واقع در ابتدای خیابان شهدای جنوبی و نزدیک کتابفروشی حسن حاتمی مستقر بود لذا آن مکان محل جلسات هفتگی یا روزانه ی حسن حاتمی و دوستان هم فکر و هم حزبی اش بود! بعد از تصمیم تاریخی شاه مبنی بر انحلال دو حزب مذکور و دستور تشکیل تنها حزب فرمایشی و منحصر به فرد حاکم به نام حزب رستاخیز توسط ایشان، در کازرون برای حزب رستاخیز ظاهراً دو دفتر تشکیل گردید و تابلوی دو حزب ایران نوین و مردم به نام حزب شاهنشاهی رستاخیز تغییر یافت قابل ذکر این که کتابفروشی حسن حاتمی تنها مکان توزیع و عرضه ی روزنامه ی مردم ارگان حزب مردم بود! لذا با تاسیس حزب رستاخیز، مرحوم حسن حاتمی و نوچه هایش در همان دفتر قبلی زیر سایه عَلَم رستاخیز جمع می شدند و جلسات خود را پی می گرفتند!!
-در این قسمت نوشتار، نشریات و افراد و جریان های کوچکی که در یکی دو دهه ی اخیر و این روزها به بهانه ی در گذشت حسن حاتمی در مدح و ستایش ایشان اهتمام ورزیده اند! را مخاطب قرار می دهم که چرا دفتر زندگی حاتمی را از انتها می گشایید و می خوانید و به خورد افراد کم اطلاع وکم سن و سالی که از گذشته ایشان اطلاعی ندارند قرار می دهید؟! این جماعت توجیه می کنند که حسن حاتمی از گذشته ی خود توبه کرده بود و به برخی اظهارات شفاهی ایشان استناد می نمایند یا اظهار می دارند که مرحوم حاتمی نویسنده ای فولکلوریک (نویسنده فرهنگ و ادبیات محله ای) بوده که مکتوباتی در این خصوص دارد لذا در پاسخ توجیهات اینان به نکات زیر اشاره می شود:
۱- اگر مرحوم حسن حاتمی واقعاً از گذشته اش در منحرف کردن افکار جوانان کم اطلاع نادم شده بود چرا در این خصوص با نقل خاطرات و بیان خیانت های حزب توده به ملت ایران و برشمردن نقاط ضعف و انحراف احزاب کمونیستی برای روشنگری نسل های بعد از انقلاب نپرداخت؟! مرحوم احسان طبری و نورالدین کیانوری دو رَجُل برجسته و مغزهای متفکر حزب کمونیزم شوروی در ایران بودند که قبل از فروپاشی شوروی سابق با نوشتن کتاب و انجام مصاحبه و با استدلال و سند، پوشالی بودن احزاب کمونیستی را افشا کردند. لذا چرا این اتفاق در کازرون توسط حسن حاتمی و البته در همان قد و قواره و میزان فعالیتش صورت نگرفت؟!
۲- حسن حاتمی و نوچه هایش قبل و بعد از انقلاب هیچ فعالیت روشنگرانه ای در خصوص رژیم منفور پهلوی انجام نمی داده اند لذا چرا به جای ترویج اباحه گری و سوق دادن جوانان قبل و بعد از انقلاب به سمت فعالیت های ضد مذهبی، آنان را با فجایع رژیم شاه و جنایت های امپریالیست های اروپایی و آمریکایی آشنا نمی کرد؟! چرا کتابفروشی ایشان هیچ وقت مورد ضیق و محدودیت عوامل رژیم شاه و شهربانی و اطلاعات قرار نمی گرفت؟!
۳- این روزها در فضا های مجازی سخنان و مطالب مثبتی به شخصیت هایی که بعضاً دارای سوابق سوء فرهنگی و سیاسی هستند نسبت داده می شود که اغلب دروغ است و از منابع و افراد معتبر و ارزشمدار گذشته و حال عاریت می گیرند که معمولاً چنین سرقت های ادبی و فرهنگی به قصد تحریف تاریخ و تطهیر افراد معلوم الحالی مثل صادق هدایت صورت گرفته و می گیرد . متأسفانه چنین رویه ای در خصوص حسن حاتمی نیز صورت گرفته و می گیرد به عنوان مثال قصه گنجشکک اشی مشی که داستانی بسیار قدیمی و قصه و خاطرات دوران کودکی همگان است به عنوان سروده ای از ایشان تبلیغ می شود!!
۴- نکته تأمل آمیز دیگر این که مرحوم حسن حاتمی در نشر فرهنگ محلی مردم کازرون گزینشی و غیر منطقی عمل کرده است. مثلاً یک مورد در خصوص آیین خواستگاری ازدواج مردم قدیم کازرون نوشته است که وقتی می خواستند از دختری خواستگاری کنند او را به حمام محله می بردند و بدنش را وارسی می کردند تا مشخص گردد عیبی در تن او وجود نداشته باشد (نقل به مضمون)!!! آیا این توهین به شعور و فرهنگ مردم کازرون محسوب نمی گردد؟ کدام مادر و مادربزرگ کازرونی سراغ دارید که در خواستگاری متقدمین چنین چیزی را تایید یا نقل کرده باشند؟! بر فرض محال اگر یک مورد هم اتفاق افتاده باشد دلالت بررویه ی عموم فرهنگ مردم ندارد.
۵- حسن حاتمی در بیان آداب و رسوم مردم کازرون در برپایی مراسمات عزاداری سیدالشهداء صرفاً به ذکر مواردی از خرافات و بدعت ها و باورهای ضعیف پرداخته است که آن هم توسط معدود افرادی از جامعه کازرون قدیم صورت می گرفته است! لذا چرا ایشان از تأثیرات آن همه جلسات روضه و برپایی منابر حماسی و سیاسی در فرهنگ عزاداری کازرون ذکری و گزارشی مکتوب نکرده اند؟! مراسمی که در تقویت روحیه حماسی مردم و مبارزه با رژیم های طاغوتی تأثیر گذار بود و چنین جلساتی علاوه بر مکان های مذهبی مثل مساجد و تکایا در منازل و بازار هم تشکیل می گردید. کازرون قدیم با آن همه تنوع توانمند های اقتصادی و کشاورزی و فرهنگی و علمی و درمانی و تولیدی و عمرانی و صنایع دستی که حاوی مطالب فراوانی برای نشر می باشد و استعداد زیادی برای نقل آثار میراثی در خصوص موضوعات فوق دارد لذا چرا مرحوم حسن حاتمی صرفاً به ذکر موارد بسیار معدود و پیش پا افتاده و کم ارزش و بی ارزش پرداخته است؟!
به نظر می آید ایشان در راستای باورهای کمونیستی مبنی بر تعلق داشتن چنین فرهنگ هایی به طبقه فئودالی قصد داشته وانمود کند کازرون در سیر تحولات جبر تاریخی هنوز در ابتدای راه است شاید ایشان همانند توجیه رهبران شان تصور می کرده که قرار است کازرون با انجام جهشی طبیعی طبق نظریه ی داروین و همکارانش ( موتاسیون) بدون طی کردن مرحله سرمایه داری به نظام کارگری کمونیستی برسد!!
-حسن حاتمی بعد از گذراندن دوران کوتاهی در بازداشتگاه اوایل انقلاب و مشاهده قدرت نیروی اسلام ناب محمدی و توان مندی نظام ولایت فقیه به بطالت منطق « دین اَفیون توده هاست» پی برد. لذا برای سازگار شدن با اوضاع جدید اقدام به نوشتن مقاله یا جزوه ای کوچک تحت عنوان، « ما بسیاریم » کرد که در آن با نام بردن از تعداد معدود شهدایی، با ادبیاتی نامفهوم و بازی با جملات و کلمات گوشه های کوچکی از زندگی خانوادگی و شخصی آن شهدا را به نگارش درآورده است!
-پایان سخن این که در سطح کشور جریانی با حمایت مالی و تبلیغاتی عوامل خارجی در حال بزَک کردن چهره های وابسته به نظام ستم شاهی و چهره های منفی گرای فرهنگی ادبی قبل و بعد از انقلاب هستند تا نسل جدید بدون آگاهی و شناخت ماهیت اصلی و عقبه های چنین عناصری، آنان را به عنوان قهرمان نمونه و گمشده ی فرهنگی خود قرار دهند!! لذا افراد و جریانات و نشریاتی که آگاهانه یا نا آگاهانه در تطهیر گذشته ی چنین رجلی به اشکال مختلف اصرار داشته و دارند، بدانند در گناه و خیانت عملکرد گذشته ی آن ها شریک خواهند بود! صد البته خداوند ارحم الراحمین است و ذات یگانه ی بی همتایش با اشراقی که از ظاهر و باطن بندگانش دارد برای بخشش و قبول توبه اختیار دارد اما قرآن و آموزه های دینی، ما را از حق الناس برحذر داشته است و کدام حق الناسی سخت تر و پیچیده تر از القائات ضلالت آمیز در اذهان جوانان محسوب می گردد؟!!
علی اکبر فرشته حکمت
با عرض معذرت نمی دانم جناب فرشته حکمت چه هدفی را دنبال می کند که بعد از مرگ مرحوم کماکان شمشیر خودش را غلاف نکرده و به جنگ مرده رفته
نویسنده محترم شما ظاهرا عادت به تخریب افراد داری
لااقل یک بار هم شده بیا بگو فلانی خووووووب…
اتفاقی نمیفته ها به خدا
امام علی (ع):
ای مالک اگرشب هنگام کسی رادر حال گناه دیدی
فردابا آن چشم نگاهش نکن
شاید سحرتوبه کرده باشد وتو ندانی
استاد عزیز بسیار عالی و موشکافانه روشنگری نموده اید
تشکر و تقدیر مرا پذیرا باشید