اندیشه های حسن حاتمی در دهه ی پنجاه

اندیشه های حسن حاتمی در دهه ی پنجاه
بطوری که همه می دانیم از ابتدای دهه پنجاه فعالیت مجموعه ی نیروهای انقلابی ضد رژیم شاه ، به اوج خود رسید و بعضی از نیروهای مذهبی و مارکسیستی هم بتدریج وارد فاز نظامی شدند و فشار بر رژیم روز به روز افزایش می یافت، به موازات آن سازمان جهنمی ساواک هم اغلب تشکیلات نظامی آن ها را شناسائی و قلع و قمع کرد. از آن طرف، در فاز سیاسی هم دو حزب ایران نوین و حزب مردم هر کدام با طرفداران خاص خود ظاهراً با یکدیگر رقابت سیاسی می کردند و علیه هم شعار می دادند و هر کدام دیگری را به خیانت متهم می کرد .

شهرستان کازرون هم از این غائله بی نصیب نبود و مردم کوچه و بازار بعضی به این حزب و بعضی به آن حزب گرایش نشان داده و وارد آن می شدند و اغلب علیه یکدیگر شعارهایی می دادند که بطور طبیعی در این رقابت ها گاهی کلمات تند و خارج از عرف هم رد و بدل می شد. این جریانات در سراسر کشور ادامه داشت. اما رژیم همین مقدار هم تحمل نکرد و فرمان شاهنشاه مبنی بر انحلال هر دو حزب صادر شد و به دستو ر ایشان حزب جدیدی بنام حزب رساخیز ملت ایران تشکیل گردید و همه ی ملت را به عضویت دراین حزب فراخواندند. در این حزب دیگر رقابتی وجود نداشت تا کسی بخواهد علیه دیگری شعار دهد و شور و احساساتی پدید آید و کلماتی از آن دست رد و بدل شود. بلکه همه باید به تکریم و تمجید شخص شاه وخاندان سلطنت و مقامات می پرداختند .

به دستور شاه همه آحاد ملت باید در این حزب ثبت نام می کردند و بالاجبار عضو می شدند کارمندان، کارگران؛ کسبه و بازاریان؛ فرهنگیان و دانشگاهیان همه و همه باید عضو این حزب می شدند و مسوولین سیاسی شهرها هم موظف بودند کانون های حزبی تشکیل داده و اسامی اشحاص در هر صنف و گروهی را به عنوان اعضاء حزب رستاخیز در دفاتر و فرم های مخصوص ثبت کنند و از آن ها امضاء بگیرند و هرکس هم از امضاء کردن طفره می رفت به عنوان عنصر نامطلوب و خائن شناخته می شد و سر و کار او با پلیس و ساواک بود.

در چنین شرایطی مردم عادی و غیرسیاسی به ویژه جوانان بیش از هر زمانی احساس سرخوردگی و یاس کردند و خیلی ها چون میدان رقابتی نمی دیدند گوشه انزوا را بر فعالیت در این عرصه ها ترجیح دادند و منزوی شدند. انقلابیون هم در خفا به فعالیت های سیاسی و نظامی خود شدت بخشیدند و کشور در وضعیت بحرانی و خطرناکی قرار گرفته بود.

مرحوم حسن حاتمی در این سال ها با شراکت یکی از دوستانش کتابفروشی جدیدی در خیابان شهدای جنوبی راه اندازی کرد که در آن انواع کتاب های مفید و مضر و مذهبی و مارکسیستی و غیره که بتازگی چاپ شده بود عرضه می شد. از آنجا که سایر کتابفروشی های سطح شهر سنتی و انتفاعی بودند و کتب آن ها منحصر به یک سری کتاب های قدیمی و نوشت افزار بود، این کتابفروشی خیلی زود مورد توجه قرار گرفت و طولی نکشید که این مغازه پاتوقی برای تجمع و رفت و آمد جوانان و نوجوانانی که تشنه علم و دانش بودند گردید و فرصتی پیش آمد تا ایشان بتواند نیات و اهداف خود را در قالب معرفی کتاب و سخنان رو در رو و گاهی در گوشی و بعضاً دعوت به جلسات خصوصی، بخورد جوانان و نوجوانان بدهد. اما حسن حاتمی در آن روزها یک چهره ناشناخته نبود بلکه ایشان سالها در کسوت معلمی و دبیری دبیرستان ها فردی شناخته شده و معروف در بین مردم به ویژه جوانان و دانش آموزان بود و همه او را به عنوان یک نیروی چپ مارکسیست لنینیست و کمونیست تابلو و نماینده حزب توده در کازرون می شناختند و فعالیت اغلب نیروهای چپ در کازرون به نحوی به ایشان ختم می شد. البته ادعای مبارزه با رژیم شاه که مد روز شده بود هم داشت .

درآن روزها من و بعضی از جوانان مذهبی شهر که در تشکیلات انجمن امور دینی کازرون فعال بودیم، گاهی که در مغازه خیاطی آقای جمشیدی واقع در همان خیابان جمع می شدیم، و از انحراف جوانان توسط ایشان احساس نگران می کردیم و همواره دنبال چاره ای برای حل این مشکل بودیم. خوب بیاد دارم در همان روزها، گاهی برای خریدن کتاب به مغازه ایشان سری می زدم و نام کتاب مورد نظر خودم را می گفتیم، اما ایشان کتاب های دیگری به من معرفی می کرد و توصیه می کرد که خواندن این کتاب ها مفیدتر است بعد با هم بحث و مشاجره داشتیم و هرکدام دلائل خود را می گفتیم. این موضوع نشان می دهد که ایشان روی جوانان مذهبی کار می کرد و آن ها را بسمت مرام کمونیستی و مارکسیستی سوق می داد و ایده خود را بر جوانانی که مطالعه چندانی نداشتند تحمیل می کرد.

این موضوع در جلسات مذهبی ما بارها مطرح شد و مدتی طول کشید تا بالاخره موفق شدیم کتابفروشی خرد واقع در خیابان ابواسحق را که منحصراً کتب مذهبی و انقلابی منتشر می کرد دربرابر این کتابفروشی راه اندازی کرده و ماهیت تفکرات کمونیستی او را به جوانان نشان دهیم.(1)

خاطره دیگری که از ایشان دارم مربوط به زمانی است که حزب رستاخیز تازه تشکیل شده بود و به فرمان شاه همه موظف بودند بالاجبار دراین حزب عضو شوند و شاه در جایی گفته بود که هرکس مایل نیست در این حزب باشد می تواند از مملکت خارج شود. با کمال تعجب دیدم روزنامه رستاخیز ارگان این حزب در کتابفروشی ایشان نصب شده و به مراجعین عرضه می شود. یک روز با ایشان وارد مذاکره شدم و از عملکرد ایشان انتقادکردم و گفتم شما که دم از انقلاب و انقلابی گری می زنید پس توزیع و تبلیغ این روزنامه چیست؟! و از این قبیل سخنان، اما ایشان صفحات داخل این روزنامه را به من نشان داد و ضمن اشاره به بعضی مطالب آن از آن دفاع کرد و باز هم توصیه کرد که این روزنامه مفیدی است و مطالعه آن لازم است.(2)

الغرض نقل این خاطرات و بیان این مسائل که شاید برای اولین بار باشد و همه ی موارد هم ذکر نشده قطعا نه از روی غرض ورزی و عناد است بلکه در پاسخ به شبهاتی است که گاهی در نشریات محلی از ایشان به عنوان یک انقلابی دلسوز و یک خدمتگزار صدیق تجلیل می شود و حتی پیشنهاد شده که نامگذاری یکی از خیابان های شهر بنام ایشان کوچکترین خدمتی است که در مقابل خدمت بزرگ او به فرهنگ شهر باید انجام گیرد. البته این پیشنهاد از سوی کسانی است که اطلاعی از وضعیت زندگی ایشان درگذشته های دور ندارند بلکه فقط وضعیت ایشان را در این اواخر مشاهده کرده اند و از روی ترحم و از سر دلسوزی قلم می زنند. اما به هر جهت نمی توان حقایق را نادیده گرفت و مسائل را یکجانبه تحلیل کرد.

بله ایشان در دوران بعد از انقلاب که با چشم خود دید دیگر مرام کمونیستی منسوخ شده و به زباله دان تاریخ پیوسته و بزرگانی چون کیانوری و احسان طبری به اشتباه بودن راه خود اعتراف کردند و در رد ایده کمونیستی کتاب ها نوشتند خوب طبیعی است که ایشان هم از این مرام دست بردارد و چون نویسنده و با سواد بود وقت خود را صرف کارهای فرهنگی نمود و گاهی هم در زمینه مذهبی کارهائی صورت داد و در واخر عمر هم با همت بعضی دوستان و امام جمعه محترم شهادتین بر زبان جاری کرد و رسماً در سلک مسلمانان درآمد. و این موفقیت بزرگی بود برای ایشان چرا که پدر این مرحوم در همین منزل مسکونی سالها روضه خوانی داشته و این موفقیت شاید ثمره آن روضه خوانی ها و لطف و عنایت حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) به این خانواده باشد . خداوند هم ارحم الراحمین است و انشاء اله که از سر تقصیرات او بگذرد .

اما مساله مهم و واقعیت انکار ناپذیر اینجا است که ایشان جوانان و نوجوانان بسیاری را در آن سال ها منحرف کرد و به مرام کمونیستی کشاند و از مذهب و دین و خدا و پیغمبر و ائمه دور کرد. شاید بعضی از جوانان این شهرستان که بعدها بخاطر افکار التقاطی ملحم از مرام کمونیستی به منافقین پیوستند و ناخودآگاه وارد فاز نظامی و رودررویی با مردم و نظام شدند و آن اتفاقات ناگوار برای خود و خانواده و مردم شهر و مسوولین پیش آمد در اثر القائات و توصیه های نابجای ایشان باشد و اگر چنین باشد قطعاً یک حق الناس بزرگ و اجتناب ناپذیری صورت گرفته که خداوند هم هرگز از حق الناس نمی گذرد، و این مشکل برای او همچنان باقی است و اگر دوستان و نزدیکان او بتوانند در این زمینه کاری برای او صورت دهند بسیار موثر است و قطعاً در سرای باقی به نفع اوست، به هرحال ما خوشحالیم که یکنفر منحرف از دین و مذهب با توبه به درگاه خداوند به دین مبین اسلام برگشت و عاقبت بخیر شد و در قبرستان مسلمین دفن گردید وگرنه باید در جای دیگری دفن می شد. ضمناً اگر قرار بر نامگذاری خیابان و محلی بنام کسی باشد مرحوم مظلوم زاده که در عین فلج بودن این همه آثار از خود بجا گذاشت و به فرهنگ کازرون خدمت شایانی کرد و یا مرحوم پزشکیان که در عمر کوتاه خود بهترین اشعار به زبان کازرونی سروده و… در اولویت هستند.

در خاتمه امیدواریم دوستان ما در برخی نشریات محلی، منصفانه تر قضاوت کنند و به مسائلی که اشراف ندارند طوری دامن نزنند که مطلعین و شاهدان عرصه های سیاسی و اجتماعی مجبور شوند ناخواسته به بعضی مطالب اغراق آمیز پاسخ دهند . انشاء الله .

پی نوشت:

1- این موضوع درکتاب خاطراتی از انقلاب در چهارمین قیام که دردست چاپ است بطور مفصل آمده.
2- البته بزرگان حزب توده هم درزمان دکتر مصدق به انقلابیون خیانت کردند و علیرغم داشتن ده ها نیروی نظامی در ارتش هیچ عکس العملی در مقابل کودتای آمریکایی نشان نداد و با رژیم شاه سازش کردند.
نویسنده: علی اصغر دریاب

مطالب مرتبط

5 پاسخ

  1. حالا اون زمان با این همه تبلیغات کمونیستی همه مسلمان بودن،الان کوتاهی ازکیه که مردم اینقدر اسلام گریز شدن،بازم کار حسن حاتمیه

  2. اسم سروش اومد وسط و باز دلم کباب شد.
    بارها و بارها به کازرون دعوتش کردیم و افتخار کردیم که عکس یادگاری کنارش گرفتیم.
    امیدوارم جوون ترها بر ما خرده نگیرند.

  3. واقعا حق الناس گناه بسیار بزرگ و نابخشودنی است.
    سالها قبل در جلسات گروهی شرکت میکردم که بسیار جذاب بود و جوانان را جذب میکرد.
    بعد ها که وارد دانشگاه شدم متوجه شدم آن تعالیم از تفکرات الحادی سروش تراوش شده.
    هیچ وقت حلال نمی کنم بانیان اون جلسات را شاید هزاران جوان مذهبی در اون جلسات شرکت میکردند و الان موندن و کلی عقاید دکتر سروش.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *