امروز:جمعه, ۲ آذر
تاریخ انتشار:2015-08-09

تحقیر روستا=تحقیر افتخار

هرگز یک روستایی را تحقیر نکنید!/ «شهیدآباد» افتخار فارس است

اهالی روستا عشایر کوچ­ رویی بوده ­اند که در سال ۱۳۵۰ در این منطقه اسکان یافته ­اند. نام نخست این روستا «چم بیان» بوده است که در سال ۶۲ و در جریان سفر آیت­ الله مهدوی کنی، به لحاظ تعداد زیاد شهدا، به عنوان روستای نمونه کشوری انتخاب شد.

به گزارش سرویس سیاسی کازرون نگاه، هر اندازه که دلتان بخواهد ما ایرانی ها صفات نیک و ارزشمند داریم. غیور و شجاعیم، ساده زیست و بی تملقیم، با گذشت و مهربانیم، مهمان نواز و گشاده دستیم. صبور و مقاویم. پر تلاش و با فرهنگیم و… این تنها قضاوت خودمان نیست، آن هایی که خارج از مرزها میمهان ما می شوند، می گویند. متاسفانه اما هر چه به  سوی مدرنیته می رویم، صفات گرانبهایی که ماحصل فرهنگ غنی ماست، دچار دگرگونی می شود و ارزش های فرهنگی جای خود را به ضد ارزش می دهند. اگر تا دیروز پاکی و سادگی و صداقت نماد خوبی ها بود اکنون در بسیاری از شهر های کشورمان، خاصه کلانشهر ها جایگاهش کم رنگ شده است. امروزه بیشتر از آن که صادق باشیم، سعی می کنیم همرنگ جماعت شویم تا نگویند دهاتی هستی. به شدت رفتارمان را کنترل می کنیم تا نگویند از پشت کدام کوه آمدی.
اغلب، کسانی، رفتارهای قانون مدار، صادق و صمیمی به مجازشان خوش نمی آید که شهری بودن خود را مایه افتخار می دانند، البته از چنین افرادی که دروغگویی و ریاکاری و بداخلاقی را ارزش می دانند، انتظاری جز این نیست. اما وقتی کسی روستایی بودن را مایه عقب افتادگی می داند که به قول خودش تا ۱۴ سالگی رنگ شهر را ندیده بود، ماجرا قابل تامل تر می شود.

علی اکبر هاشمی رفسنجانی بهرمانی، متولد روستای بهرمان شهرستان رفسنجان است که خود را سوپر انقلابی می داند و دیگران را به جرم روستایی بودن خارج از دایره انقلاب. رفسنجانی اگر چه مانند بسیاری از شخصیت های نظام از یک روستا رشد کرد تا به این عرصه رسید اما هیچوقت نتوانست بر خلاف ادعایش، بر اصالت خویش پایبند بماند و خیلی سریع تر از همقطاران، گذشته خود را فراموش کرد. زندگی اشرافی اطرافیان و تفریح های آن چنانی و سبک زندگی متفاوت و مفسده های فرزندانش، از هاشمی فردی با صفات غیرانقلابی ساخت و او نتوانست شاخصه های انقلابی گری را در خود حفظ نماید. تا جایی که اخیرا در مصاحبه با یک نشریه گفت: «بعضی‌ها هم اصلاً آن موقع‌ها نبودند و در کوچه‌های روستاهای‌شان می‌گشتند، ولی الان آمده‌اند و انقلابی‌ شده‌اند».

اظهارنظر تحقیر هاشمی که معلوم نبود دلش از دست چه کسی پر بود، خاطر مردم زحمتکش روستاها را سخت آزرد. اما نکاتی چند درباره سخن پرحاشیه رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام.
اگر ذهن خاطره گوی برخی پشیمانان از انقلاب، یاری نمی کند، اذهان همیشه بیدار جامعه به خوبی گواهی می دهد که اولا، انقلابی گری هیچ ارتباطی به شهری یا روستایی بودن ندارد و اصولا هیچ فضیلتی در پیش شماره ۹۱۲ و پلاک های شماره تهران وجود ندارد که کسی بتواند به آن افتخار کند. ثانیا همه ما به استثناء عده قلیلی در شهر ها و روستاهای کوچک ریشه داریم و تعدادی از اقواممان هم هنوز در آنجا سکنی دارند، پس کتمان اصالت، افتخار نیست.

از همه این ها گذشته، روستاها در کشور ما حقی عظیم بر گردن انقلاب اسلامی دارند. اگر تنها، آمادگی هزینه دادن برای نظام و کشور را خصلت انقلابی گری بدانیم، روستاها بیشترین هزینه را در راه اعتلا و ابادانی این نظام پرداخت کرده اند. به عنوان مثال بیشتر شهدای جنگ تحمیلی از روستاهای کشور بوده اند. یکی از این روستاها که به روایت آیت الله حایری شیرازی تمام مردانش در جنگ تحمیلی، خون خود را صرف آبیاری نهال انقلاب کردند، روستای «چم بیان» شهرستان خرمبید فارس است. این روستا در طول جنگ تحمیلی آن قدر شهید داد که شهید آباد نام گرفت.

 اهالی روستا عشایر کوچ­ رویی بوده ­اند که در سال ۱۳۵۰ در این منطقه اسکان یافته ­اند. نام نخست این روستا «چم بیان» بوده است که در سال ۶۲ و در جریان سفر آیت­ الله مهدوی کنی، به لحاظ تعداد زیاد شهدا، به عنوان روستای نمونه کشوری انتخاب شد و نام آن به «شهیدآباد» تغییر یافت. این روستای که اکنون ۱۸۰ خانوار دارد، علاوه بر داشتن ۴۲ شهید، ۵ آزاده و ۵۲ جانباز تقدیم انقلاب کرده است.

مادر ۴ شهید این روستا می گوید: یکبار ما را پیش آقای  هاشمی  رفسنجانی بردند. آن موقع رئیس جمهور بود. اعتقاد [باور] نمی­ کرد که هر چهار نفر، فرزندانم بوده ­اند! گفت هیچ کدام نوه ­ات هم نیست؟ گفتم نه، همه بچه ­هایم هستند.
مردمان این روستا برعکس برخی مسئولین مدعی، هنوز هم احساس بدهکاری به انقلاب می کنند.

حاجیه ستاره اکبری بانوی ۷۸ ساله شهیدآباد می گوید: یک بار از [گروه تلویزیونی] «روایت فتح» به خانه ما آمدند و گفتند حاج خانم! چه خواسته ­ای از دولت داری؟ گفتم من که بچه­ هایم را نداده ­ام که خواسته ­ای بگیرم. فقط دیدار با رهبری به دلمان ماند! دو سه ماه گذشت. آنها دوباره آمدند و گفتند که با شنیدن حرفت، خیلی دلمان سوخت. آمده ­ایم که با ماشین خودمان شما را پیش رهبر ببریم و رفتیم. بعدها پیش آقای خامنه ­ای هم رفتیم. رهبری گفتند: حاجیه خانم چهار تا داغ دارد. خیلی سخت است.

منبع: شیرازه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *