امروز:شنبه, ۳ آذر
تاریخ انتشار:2024-07-18

خاطره گونه ای از زبان دواسب در شب شام غریبان، که یکی بر پیکر امام حسین تاخته و دیگری بر پیکر دو یاس امام حسن

شعر از خانم سیده اعظم حسینی شاعر کازرونی در شب شام غریبان از زبان دو اسب…

شاعر کازرونی: سیده اعظم حسینی
وقتی به دشت شبزده رویای شب شکفت
جز ناله های ریز زنان هر چه بود خفت
اسبی تمام خستگیش را تکاند و گفت
امروز کوه زیر دو پایم کمر شکست
شاید ستون عرش برین بود روی خاک
سر تا قدم کتاب مبین بود روی خاک
انگار جبرئیل امین بود روی خاک
از بس که زیر پای من امروز ، پر شکست
پایم رسید بر تن خونین بی سری
برخاست ناله های غریبی ز دختری
فریاد یا بنی شنیدم ز مادری
وقتی جناغ سینه درون جگر شکست
نعلم به قامتی که نباید رسید و بعد
بند و پی و رگ بدن از هم درید بعد
یک بانوی مجلله از تل دوید و بعد
تنها اشاره ای بکنم مختصر شکست
له شد تمام ،انگشت وپا و دست
بت ایستاده فاتح ومغرور و نیمه مست
در التهاب هلهله ی قوم بت پرست
گویی خلیل بود که زیر تبر شکست
هی روضه روضه خاطره ها را شماره کرد
وقتی سکوت کرد و افق را نظاره کرد
اسبی به نعل خونی و سرخش اشاره کرد
آهسته گفت زیر سمم یاس تر شکست
در ازدحام سرکش اسبان ناگزیر
طغیان وحشی شن های سر به زیر
افتاد نازکای لطیفی در آن مسیر
من بیشتر دویدم و او بیشتر شکست
بانو نفس بریده به هر سوی می دوید
یک گله اسب از پی او شیهه میکشید
دست سوار من تا به گیسوی او رسید
دستش سپر شد ناگه سپر شکست
لبریز شرم بود بلوغ نجابتش
مستور نور بود بلندای قامتش
گویی سپیده بود سراپای خلقتش
تنگ غروب هدیه ی ناب سحر شکست
از میخ نعل چهره ی آیینه زخم شد
پهلوی او کبود شد و سینه زخم شد
انگار زخم کهنه ی دیرینه زخم شد
چون گفت یا علی کمکم کن که در شکست..

شاعر: سیده اعظم حسینی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *