محرم است. شهرمان در عزای اشرف اولاد آدم حسین(ع) سیاهپوش شده است. شهری گریان در عزای رسول رحمت!! سرمای دیماه تهران وادارت می کند، دست هایت را توی جیب پالتویت قایم کنی و دکمه های پالتویت را تا آخر ببندی، مبادا که این سرما به جسم و جانت رخنه کند.
شهرت هشت ماهی می شود زمستانی شده، گویی زمستان امسال قصد تمام شدن ندارد. هشت ماه!!! دل هامان یخ زده از این همه سرما و برف!! کلافه شده ایم از نبودن و ندیدن خورشید. دلتنگ شده ایم برای همه طلوع های مشرقی گرمابخشش!
حالا محرم است. محرم هم خود زمستانی است برای خودش! زمستانی شکننده و سرخ و آوار کننده بر خاندان آل الله. هر طور شده می گذرانیم روزهای سرمازده دی و محرم را. چه تلاقیی شده است. سرمای دیماه با سرمای ظلمی که بر آل الله می رود!! زمان می گذرد و عاشورا از راه می رسد. سیاه پوش و کبود و غم زده و حزن آلود.
هشت ماه است شهرت رنگ بهار به خود ندیده. همه اش زمستان بوده و سرما! باران بوده و بوران! درد بوده است و سکون. وحالا عاشورا هم!! کاش جرعه ای گرما کسی به حلق این شهر بریزد. کاش به قدر طلوعی، خورشید سرکی می کشید به شهر!! کاش…
دست ها به دعا بلند می شوند. خورشید به نیزه می رود و سپاه سرما هلهله می کنند. کف می زنند و سوت می کشند. می رقصند و می رقصانند. اما خورشید ذاتش با سرما در تضاد است. خورشید بر نیزه ها سوار شده و این بالا رفتن از دار نیزه ها اولین نشانه تلالو نور است. “خورشید می رسد”. خبر دهان به دهان می چرخید. … و خورشید دمید. بعد از هشت ماه برف و کولاک. و آن روز شد نهم دیماه ۸۸
هشت ماه جدال حق و باطل؛ یا نه جدال حق و شبه حق! فتنه است دیگر، باطل بودنش را فقط خورشید می تواند نشان دهد و غبارها که بخوابند.
مردم آمدند. وه که چه آمدنی!! چه باشکوه آمدند و چه مردمی. بدون بخش نامه و بدون صدا و سیما و بدون دولت و بدون بقیه دستگاه های عریض و طویلی که قرار بود آگاهی بخشی کنند به ملت. مردم آمدند، با دیدن خورشید روی نی! با صدای کف و سوت و هلهله سپاه نفاق! حتی جامانده ها هم آمدند. همان مسئولان و خواصی که امر برشان مشتبه شده بود. همان ها که نهایت بصیرتشان دین نوک دماغشان بود.
نه دی تبلور بیعت مردم است با ولی. بیعت امت است با امام، بیعت مرید است با مراد. حتی علی(ع) هم که باشی بدون مقبولیت و پشتوانه مردم باید در حاشیه باشی. نه دی به این سبب تاریخ ساز شد که مقبولیتی دوباره و نو دادند به حاکمیت حق. به حاکمیت دین. گیریم تورم سر با آسمان ساییده باشد و بیکاری بیداد کند. رشوه خواری و پارتی بازی رواج گرفته باشد. دروغ و ناراستی از در و دیوار شهر بالا برود؛ هیچکدام باعث نمی شود ملت یادشان رفته باشد این سی سال از کجا به کجا آمده اند. یا یادشان رفته باشد چند هزار خون پای این علم حق فدا کرده اند تا برپاشده! و حماقت مخافین در همین بود که فکر می کردند مردم آمده اند با گرانی و تورم و دروغ بیعت کنند و نمی فهمیدند آرمان یعنی چه و نمی فهمیدند عزت و استقلال یعنی چه و نمی فهمیدندمنطق عاشورا و عاشورایی یعنی چه! و وبه همین دلیل اهالی نه دی را عده ای ساندیس خور می گفتند.
نه دی تبلور تولا بود و تبری و مگر نه این است که این دو از فروعات دین ما هستند. نه دی تولا بود به حسین، به اسلام، به پیر جماران و به رهبر و ولی. تبری بود از یزید، نفاق، منافق، و فتنه ای! تولا بود به خورشید و تبری بود از سرما!
کاروان کربلا از ازل تاریخ تا ابد تاریخ در حرکت است و ما مختاریم برای همیشه، در سپاه یزید باشیم یا در سپاه حسین(ع). زیر علم حق باشیم یا زیر بیرق نفاق. نه دی روز تجدید بیعت با علم حق بود و طومار کردن علم نفاق.
محسن احمدی
کارشناسی ارشد ادبیات تربیت مدرس