سه شنبه گذشته، خبری بر روی رسانه ها نقش بست که هر چند عده ای را در شک فرو برد، اما بسیاری از رسانه ها مصلحت را در آن دیدند تا سریعاً از کنار این خبر بگذرند. خبری که تنها معدودی از رسانه ها سعی کردند با یک تحلیل بسیار سطحی از آن عبور کنند.
خبر این بود: ”وزیر ارشاد: باید آهنگسازها را به حوزه علمیه بفرستیم تا احکام مربوط به این موضوع را استنباط کنند.“
در تحلیل و رودرویی این خبر، تقریباً همه رسانه هایی که به آن پرداختند، با آن مخالفت داشتند. این رسانه ها دو دسته ضد هم بودند که با دو تحلیل متفاوت با آن مخالفت کردند.
به عنوان مثال رسانه های خاصی از جریانی خاص، با مطلبی تحت عنوان ”آهنگسازان مجتهد، اماها و اگرها/ رویکرد غیرمنطقی دولت یازدهم به موسیقی“ که معلوم نیست آن را چه کسی نوشته است، به نقد آن پرداختند.
در این مطلب می خوانیم: ”اظهارات وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و رفتارهای مجموعه وزارت ارشاد در دولت یازدهم بهگونهای است که گویا در عرصهی فرهنگ یک اولویت اساسی بیشتر وجود ندارد و آن موسیقی است؛ به نحویکه در کشور و به صورت موردی در شهر شیراز، زیرمجموعه تحت ریاست آقای وزیر تلاشهای فراوانی برای برگزاری کنسرتهای موسیقی کرده است.“ اما باید از آنان پرسید در حالی که متولی اصلی موسیقی کشور، طبق قانون تنها وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است؛ اگر وزیر این وزارتخانه نخواهد در مورد آن پیشنهاد دهد و یا درباره آن سخن بگوید یا اصلاحاتی انجام دهد، این امر وظیفه چه کس یا کسانی است؟
اما در ادامه این مطلب، پس از بیان چند کنسرت که اجازه اجرا گرفته اند و تخطئه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به خاطر مجوز دادن به آن ها چنین می خوانیم: ”گویا باید به وزیر محترم ارشاد که خود دانشآموخته حوزههای علمیه هستند یادآوری کرد که اصولاً تشخیص حلال و حرام بودن برگزاری محافل گناهآلود و مختلط نیازی به اجتهاد ندارد. همچنین تشخیص غنا بودن یا نبودن موسیقی و اینکه کدام موسیقی انسان را از خود بیخود میکند و به رقص وامیدارد، نیاز به دانش ویژهای ندارد؛ اگرچه بسیاری از مجتهدان و مراجع بزرگوار تقلید دستگاههای موسیقی را شناخته، کتابها و آثار بسیاری در زمینه شناخت دستگاههای موسیقی، غنا و مانند آن نوشته و تألیف کردهاند و شاگردانی نیز تربیت کردهاند. گویا آقای وزیر ترجیح میدهند ابتدا به ساکن افرادی بدون رعایت حدود شرعی و اسلامی آهنگساز شوند و بعد از آن به حوزه علمیه رفته و مجتهد شوند؛ در این صورت تکلیف این نوع از مجتهدان قابل پیشبینی است.“
در این سخن نیز با اندکی تأمل که شاید نویسنده سطور نیز به آن دقت لازم را نداشته است چند نکته خاص که در متن فوق مشخص نموده ام خاص به نظر می رسد. اول این که وقتی نیاز به اجتهاد و دانش ویژه ای برای حلیت آن توسط یک سازمان یا نهاد یا کس و کسانی که به طور قانونی و شرعی مسئولیت حلیت آن را بر عهده داشته باشند، نباشد، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ بله! دقیقاً همان اتفاقی خواهد افتاد که در طول سالیان گذشته به خصوص در طول این یکی دو ساله اخیر افتاده است و هر کس به خود این اجازه را می دهد که طبق اجتهاد و دانش خود و یا منافع سیاسی و جناحی خود، با ایجاد بلوا سعی در لغو اجرای کنسرت مجوز گرفته از نهادهای قانونی کشور بگیرد، و نام شریعت را بر آن بگذارد.
اما بهتر است که به سخنان جناب وزیر در همان سخنرانی بپردازیم. وی می گوید: ”حوزههای علمیه ما باید با دستگاههای موسیقی آشنا شوند، از طرفی باید یکسری آهنگسازها را به حوزه علمیه بفرستیم تا مجتهد شوند و بتوانند احکام مربوط به این موضوع را استنباط کنند.“ این سخن بسیار شفاف و روشن است. اول این که علی جنتی می گوید که حوزه های علمیه باید با دستگاه های موسیقی آشنا شوند. در مرحله بعد هم عده ای از آهنگسازان (دقت کنید عده ای) را به حوزه علمیه بفرستیم تا در این زمینه اجتهاد لازم را کسب نمایند.
اما چرایی این امر را نیز بایستی از زبان خود آقای وزیر بشنویم: ”با توجه به اینکه خودمان را حکومت اسلامی میدانیم معتقدیم آنچه در قوانین است باید با شریعت دین اسلام همراه باشد. باید ببینیم امروزه تا چه اندازه احکام ما با قوانین اسلام منطبق است.“
البته جنتی در ادامه بیان می دارد: ”به تازگی اقداماتی در زمینه فرهنگی و در قم انجام شده است و موسسهای به نام ”فقه هنر“ تشکیل شد تا بتوانند استنباط فقهی انجام دهند. سیاستی که دولت دنبال میکند، ایجاد فضای باز، مناسب و بانشاط است تا فعالیتهای فرهنگی در آن صورت بگیرد. اعتقاد ما این است که رشد و توسعه فرهنگی در تاریکخانهها و فضای بسته امکانپذیر نیست، بلکه باید فضای تبادل نظر، فکر و اندیشه وجود داشته باشد تا افراد نظرات خودشان را بیان کنند و آگاهی همدیگر را توسعه دهند.“
اما دسته دیگری که به خصوص بین هنرمندان هستند مطالب دیگری را بیان کرده اند. مثلاً مرتضی بهشتی در سایت خبرآنلاین معضل موسیقی را عدم حمایت قانونی عنوان کرده است و این که سخن آقای وزیر محل ایراد است زیرا که برای حل معضل قانونی به دنبال حل معضل شرعی است. یا سروش قهرمانلو که بین تحصیل دانشگاهی و کلاسیک یک هنر یا فن با مسایل شرعی آن تفاوت قائل است و می گوید: ”من و امثال من سال ها برای آموختن موسیقی به طور علمی آموزش دیده ایم و ساعت های زیادی از روز و شب را به تمرین می پردازیم. حالا برویم حوزه درجه ی اجتهاد بگیریم؟! به نظر میرسد آقای وزیر ارشاد با از سر باز کردن وظائف خود دارد فرافکنی میکند.“ البته جواب این نقد نیز در سخنان علی جنتی به وضوح بیان شده است.
خوانندهی گروه نیوش اشاره کرد که گفت: ”مثل این است که دولت از یک کشاورز که تمام عمر راه و چاه کشاورزی را آموخته بخواهد که برود و به شکل آکادمیک بازاریابی بیاموزد و مدرک بگیرد. و بعد خودش مستقیماً محصولات خودش را در بازار بفروشد و برای محصول خود بازاریابی کند. این سیاست از ریشه غلط است. دولت وظیفه دارد محصول کشاورز را در بازار به فروش برساند. کشاورز نه زمان نه علم این کار را دارد. در مورد موسیقی هم همین طور است. مهم ترین مانع برای یک موزیسین زمان است.“ در جواب این نقد نیز باید گفت که بازاریاب محصولات کشاورزی نیز تا یا خودش متخصص کشاورزی نباشد و یا این که تخصص خاص بازاریابی کشاورزی نداشته باشد، موفق نخواهد شد. همان مسئله ای که در سخنان جنتی نیز به آن اشاره شده است.
در کنار این رسانه ها که تقریباً همین یک مطلب را داشتند، برخی از رسانه های معاند نیز همچون همیشه تا نامی از دین و دیانت به میان می آید قبا از خویش می درند که وای هنر را قربانی کردند؛ و یا این که دین را باید از این مسایل جدا کرد. این رسانه ها نیز دائم بر طبل سکولاریسم و جدایی دین از تمام شئونات اجتماعی می کوبند که نیازی برای جواب دادن نیست زیرا پیش از این به آن جواب داده شده است.
اما گروهی هم وسط بند را گرفتند. به عنوان مثال سایت ایران خبر نظر حجت الاسلام درایتی از محققین حوزه علمیه را این گونه نوشت: ”واقعیت این است که گرهی کار موسیقی در ایران صرفاً این نیست. یک سری سلایقی وجود دارند که به صورت طبیعی هر چیزی را، حتی یک صدای معمولی را قائل به حرمت میشوند. و این همینطور ادامه پیدا میکند تا افرادی که میگویند حتی شنیدن صدای خانمها اگر باعث تحریک افراد نشود، ایرادی ندارد. پس یک سقف و کف گستردهای از جهت تفاوت مبنا وجود دارد… باید بالاخره یک روند قانونی خاصی پیدا کند که جلوی اینگونه تفاوتها و اعمال سلیقهها را بگیرد و دست اندرکاران کار موسیقی را هم دچار ابهام و ندانمکاری نکند، بالاخره مشخص شود که اینها چگونه باید عمل کنند، خط و مرزشان کجاست، خط قرمزهایشان چیست… طبیعتاً کسانی که آشنا به این فن و هنر نباشند نمیتوانند نظر چندان مساعدی راجع به اینکه موسیقی استفاده بشود یا چه مقدار استفاده بشود، بدهند. این حرفی هم که آقای جنتی گفتهاند به این دلیل است که ایشان با این مقوله چندان آشنایی ندارند و چون آشنا نیست با استفاده از واژگانی که در گذشته به کار میرفته و الآن کلاً منقلب شدهاند و شکل جدید به خودش گرفته است، آن را بیان میکند.“
اما این نظر موافقان خاصی هم داشت. به عنوان مثال ”حمیدرضا نوربخش“ مدیرعامل خانه موسیقی گفت: ”بسیاری از مسائل و مشکلاتی که در این بخش به وجود میآید، به خاطر عدم علم به موضوع است و ما بارها تأکید کردیم که اگر روحانیون و علمای دینی ما با موضوع موسیقی به شکل تخصصیتری آشنا شوند، به شکل طبیعی فتاوا در این زمینه دقیقتر خواهد بود و خیلی جاها ممکن است در تعیین مصادیق کارها سهلتر شود. وقتی علم به موضوع نباشد یک کلیتی در ذهن عالم دینی وجود دارد که بر اساس آن یک سری اصول و کلیات را بیان میکند.“
وقتی تصمیم گرفتم که در این باره قلم به دست بگیرم و بنویسم، همین حرف در ذهنم نشست. اما وقتی مطالب را یک بار دیگر جستجو کردم و نظر مدیرعامل خانه موسیقی را خواندم دیدم به جای آن چه می خواهم بنویسم اگر تنها همین جمله را بنویسم کفایت می کند.
البته می توان مسئله را بازتر نمود. بازتر کردن این مسئله نیز خیلی سخت نیست. مثلاً چرا جامعه پزشکی ما نباید به صورت کلاسیک با نظرات مجتهدین آشنا باشد؟ و یا این که یک پزشک در علم خویش از نظر شرعی نیز به جایگاه اجتهاد حوزوی نیز برسد؟ یا این که بازاری چرا نباید در مسایل شرعی بازار و کسب و کار به درجه اجتهاد برسد؟
وقتی نگاه کردم دیدم این مسئله برای کسانی دارای اهمیت است. این افراد در حالت کلی شاید در سه دسته قرار بگیرند. دسته اول روشنفکرمآبانی که دین را به شکل لائیکی آن قبول دارند و بیشتر دلیل آنان نیز این است که بتوانند با عدم آگاهی زمینه فساد و سوءاستفاده های خود را از این موقعیت به وجود آورند. دسته دوم کسانی هستند که نان خود را در این می بینند که با مرید کسی شدن برای خود جایگاهی کسب کنند. اما دسته سوم جاهلان عوامی هستند که توسط دو دسته دیگر به راحتی تحریک می شوند. این دسته سوم گاه دست آویزی برای دسته اول هستند تا زمینه فساد آنان را فراهم کنند و گاه دست آویزی برای دسته دوم می شوند تا آنان را در رسیدن به موقعیت های شان همراهی کنند.
به سادگی می توان به این مسئله دست یافت و گفت در جامعه ای که جمهوری اسلامی را به عنوان نظام حاکمیتی خود پذیرفته است، لازم است تا در هر رشته تحصیلی در کنار تخصص دانشگاهی که پیدا می کنند، علوم دینی مربوط به آن رشته را نیز در دوران دانشگاه بخوانند. تا اسلامیت به میان جامعه بیاید. در واقع جامعه نیز همچون نظام حاکمیتی آن جمهوری اسلامی شود. اما این که چقدر این مسئله می تواند در عملکرد آنان مؤثر باشد این خود مسئله دیگری است.
در پایان لازم می دانم این نکته را نیز بیان کنم که در هر رشته ی تحصیلی آن چنان که گفتم بایستی مسایل شرعی مربوط به آن بیان شود، همچنین لازم است تا مسایل دیگری همچون مسایل حقوقی مربوط به آن، مسایل بهداشتی و سلامت، موارد امنیت در شغل و همچنین مسایل اقتصادی آن نیز بیان شود. این مسایل باعث خواهد شد تا جامعه به سوی پیشرفت و ترقی با سرعت و دقتی بیشتر حرکت نماید.
محمدمهدی اسدزاده