پژمان جان سلام!
می دانم حال و جای تو خوب است.اما حال من چند روزی است خوب نیست.خوب نیست چون غصه دارم که تو را فقط با موتورسواری عالی ات می شناسند.
حالم خوب نیست چون می شنوم عده ای می گویند: پژمان را چه به سوریه و دفاع از حرم.می گویند: تو به خاطر پول رفته ای!
ناراحتم که چرا عده ای درباره تو اینگونه فکر می کنند.چرا هیچ کس تو را نمی شناسد؟ای عزیز!
البته شاید دیگران نیز مقصر نباشند،وقتی از تو چیزی نشنیده اند و خوبی های تو را نمی دانند.
پژمان جان!
آخر مردم نمی دانند که تو نمازهایت ترک نمی شد.حتی بسیاری از اوقات نماز جماعتت!
اگر می دانستند که نماز صبحت را نیز می خواندی حتما اینگونه فکر نمی کردند.مطمئنم اگر روزه گرفتن تو را در روزهای بلند و گرم تابستان در حین کار در تعمیرگاه موتورسیکلت می دیدند؛طور دیگر فکر می کردند.
برادر عزیزم!
حتما یادت هست وقتی در منزلت؛آب اناری جلوم گذاشتی،گفتی:بفرمایید بخورید و به شوخی گفتی:مطمئن باش مالم حلال است.
راستش را بگویم،آن روز می دانستم مال حرام نمی خوری اما بخدا نمی دانستم خمس مالت را هم پرداخت می کردی.آفرین به تو!
اصلا مگر می شود تو به خاطر پول رفته باشی؟ چه کسی حاضر است یک میلیارد پول بگیرد و برود جایی که احتمال دارد،دست و پایش قطع شود؟احتمال دارد جانش را از دست بدهد؟چه کسی حاضر است؟
بگذار تا قسمتی از وصیت نامه ات را بنویسم تا همه بدانند پژمان ما،برای چه رفت.
“همیشه می گفتم چرا من زمان امام حسین نبودم که در رکاب اربابم حسین جان بدم؟ولی الان جوابم را گرفتم.شاید خدا دوست داشته که تو این دوره باشم و محافظت (کنم) از حرم خانم حضرت زینب(سلام الله علیها) ناموس اربابم…بر خود واجب می دانم که در این راه با یاری خدا و ابوالفضل العباس کم طاقت پا بگذارم و تا جان دارم از حرم بی بی زینب(سلام الله علیها) دفاع کنم”
پژمان!داداش!
بخدا مردم نمی دانند که تو؛وصیت خود را با این شعر شروع کرده ای که:
بدم اما به عالم فخرم این بس
غلام حلقه بر گوش حسینم
کجا ارباب من؛ فردا گذارد
غلام او؛در آتش پا گذارد
قسم می خورم اگر می دانستند، در مورد تو طوری دیگر فکر می کردند.
راستی پژمان!
امروز چیزی شنیدم که متوجه شدم؛خودم هم تو را خوب نمی شناختم.شنیدم برخی اوقات گلزار شهدا می رفتی و شروع به شستن مزار شریفشان می کردی.بچه ها تو را اتفاقی دیده بودند.خوشا به حالت!
شاید شهادت پاداش همین کار خالصانه ات بوده است.و شاید هم شهادت پاداش پیاده روی اربعین پارسالت باشد.
می دانم اگر امسال به اربعین نرفتی به خاطر آن بود که مشغول اعزام به سوریه بودی.خدا می داند که پارسال بین تو و اربابمان حسین(علیه السلام) چه گذشت که امسال تو را نیز مانند قمر بنی هاشم برای دفاع از حرم زینب کبری برگزید.راستی عباس هم مدافع حرم بود.
یکی از خصوصیات مولایمان ابالفضل؛ولایت مداری بود،همان خصوصیتی که در وصیت نامه ات به ما اینگونه توصیه کردی:
“به تمام دوستان و خویشاوندان خودم توصیه می کنم در این چند روز عمر باقی مانده،فرصت را غنیمت شمرده و از ولایت مداری و حمایت از نائب امام زمان خود و عشق ورزی در راه اهل بیت عصمت و طهارت (ع) خسته و دچار روز مرگی نشوند”
برادر عزیزم!
نمی شود کسی به مقام والای شهادت برسد اما عاشق مولایمان حسین(علیه السلام) نباشد.یکی از دوستانت می گفت:هر وقت مجلس عزاداری و هیات داشتیم،تا خبرش را به تو می دانند خوشحال می شدی و خودت را می رساندی.
تازه می فهمم که چرا آخر وصیت نامه ات از بعضی از دوستانت طلب بخشش کرده ای و نوشته ای:
“از آنها می خواهم که در مراسمات شادی و مصایب اهل بیت مانند ایام فاطمیه،محرم، صفر و … مرا از یاد نبرند”
برادر بسیجی ام!
کم نیستند آدم هایی که وقتی اشتباهی می کنند و دیگران به آنان متذکر می شوند به جای پذیرفتن اشتباهشان،لج بازی می کنند.اما من شهادت میدهم که تو اینگونه نبودی.فراموش نمی کنم وقتی بعضی از اشتباهاتت را متوجه شدی،چقدر خوشحال شدی و به من اطمینان دادی که تکرارش نمی کنی و نکردی.
راستی نمی دانم از غیرتت هم چیزی بنویسم یا نه؟یعنی این را هم بقیه نمی دانند؟
از شجاعت و شهامتت چی؟از اینکه با یکی از دوستان تماس گرفتی بودی و گفته بودی من تا آخر می ایستم و اگر قرار است برگردم آخرین نفر می آیم.
پژمان جان!
چون می دانم عادتت این بود که وقتی دیگران از تو چیزی می خواستند،اگر می توانستی نه نمی گفتی.می خواهم از تو چیزی طلب کنم.
یادت هست که در این چهار پنج سالی که با هم آشنا بودیم،در مسائل مختلف کمکت می کردم؟یادت هست در مشکلات و مسائلت دستت را می گرفتم؟
حالا ای مدافع حرم! نوبت توست که دست مرا بگیری و به من کمک کنی.برایم دعا کن.شهادت را برایم بخواه.
مطمئنم دعا می کنی چون مرامت آن بود که مدیون کسی نباشی.
حالا که این مطالب را نوشتم احساس آرامش می کنم.دیگر ناراحت نیستم،چون امیدوارم دیگر کسی آنگونه درباره تو حرف نزند.
راستی،وصیت نامه ات را چه زیبا به پایان برده بودی
برگرفته شده از ۱۱۴serat.blog.ir
واقعا اوج بی فرهنگی و بی وجدانی یه شخصه که بخواد شهادت همچین عزیزی رو از روی بخل و حسدکمرنگ جلوه بده البته مهم نیست چون عزت و ذلت دست خداست اما شایسته نیست که بازماندگان بشنوند پست سر این شهید عزیز چه چیزی گفته می شود
حال دل سوخته را سوخته دل داند و بس
شادی روح تمامی شهدا و اونایی که دستشون از دنیا کوتاه شده صلوات عنایت فرمائید.
امضاء دادن همان و پر کشیدن به سوی شهادت همان.
بسیار زیبا بود و با قلمی معنوی
سلام.
خوبه همه ی اونایی ک فکر میکنن شهید توفیقی بخاطر پول رفته بدانند ک وقتی برای اسم نویسی رفت بهش اجازه رفتن ندادن گفتن افراد زیادتری جلو شما هستن دوستان شهید قبول کردن و رفتن تا منتظر بمانند ک کی نوبتشون بشه اما شهید توفیقی از جاش تکون نخورد موند و پافشاری کرد ولی راضی نشدن اسمش رو بنویسن ولی شهید بزرگوار تیر خلاص رو به همه اونایی ک پشت مسز بودن زد”اگر فکر میکنید من بخاطر پول میخوام برم همینجا تعهد میدم امضا میدم ک یه قرون از این پول رو نخواستم و نمیخوام”….رفت، رفت و بعد از ۴۵روز پیکرش اومد.من نه آشناشم نه قومشم ک دارم این حرف رو میزنم فقط و فقط همشهریشم .
هیچ شکی در این نیست ک شهادت لیاقت میخواد هیچ شکی در این نیست ک پژمان،علی و محمد عزیز لیاقت شهادت رو داشتند اما خوبه همه بدونیم شهادت به جز لیاقت شجاعت میخواد،شجاعتی ک پژمان و امثال پژمان عزیز داشتن و ما نداشتیم،اونم تو زمونه ای ک دوباره در شهادت باز شده.
این افراد مطمئناً خلف ناصالح همان کسانی هستند که در هشت سال دفاع مقدس بدترین و زشت ترین تهمت های ناروا را به عزیزان رزمنده و شهدا و خانواده محترم آنها نسبت می دادند این عزیزان با خدا معامله کرده اند و عند ربهم یزقون هستند بدا به حال ما و حسرت چنین سعادتی، خدایشان رحمت کند و به خانواده هایشان صبر و اجر عنایت کند.
از مظلومیتشان همین بس که هیچ گزارش خبری و تصویری از مراسم روز تشییع جنازه باشکوه آنها از صدا و سیمای استان و سایتهای خبری حتی همین سایت کازرون نگاه و یا کازرون نما منعکس نشد ولی مردم برای قهرمانان خودشون سنگ تمام گذاشتند.
سلام علیکم
از این همه احساس زیبا در قبال شما لذت بردیم .
انشاءالله بزودی تصاویری زیبا از بزرگترین همایش در طول تاریخ کازرون منتشر خواهد شد .
حسین قاسمی-مدیر روابط عمومی کازرون نگاه
روحت شاد.