خاورمیانه به عنوان منطقه ای مهم و استراتژیک از دیر باز از اهمیت ویژه ای برخوردار بوده به همین دلیل مورد توجه قدرت های منطقه ای و جهانی قرار گرفته است. وجود منابع طبیعی حیاتی ای همچون نفت و گاز و همچنین ژئوپلتیک با اهمیت همواره این منطقه را محل مناقشه و درگیری قرار داده است. به همین دلیل در طی تاریخ این منطقه با جنگ ها و نا آرامی هایی مواجه بوده که با منافع کشورهای مختلف جهان گره خورده است.
با آغاز بحران سوریه در منطقه خاورمیانه فصل جدیدی در صورتبندی قدرت در این منطقه به وجود آمد تا تحولات منطقه سیری متفاوت از گذشته را دنبال نماید. تحلیل این بحران از آن جهت با اهمیت است که آیندۀ تک تک کشورهای حاضر در منطقۀ خاورمیانه و حتی صورتبندی قدرت جهانی در آینده به آن بستگی دارد زیرا قدرت های جهانی هر کدام موضعی متفاوت نسبت به این بحران اتخاذ کرده اند. به همین جهت ضروری می نمایاند تا تحلیلی درست از وضعیت سوریه در ابعاد مختلف به دست دهیم تا بدین ترتیب توانایی آینده پژوهی و سیاست گذاری بهتر در دسترس سیاستمداران و سیاستگذاران قرار گیرد. مشخصاً برای نیل به این هدف می بایست ابعاد داخلی و خارجی این بحران مورد توجه قرار گیرد تا بتوان وضعیتی واقعی را ترسیم نمود. پیوند تحولات سوریه و رادیکالیسم مذهبی در منطقه و همچنین تحولات در ابعاد نژادی و دینی و حضور قدرت های بزرگ جهان در منطقه ما را وادار می کند تا این بحران را با دقتی بیشتر مورد بررسی قرار دهیم.
در این تحلیل تلاش شده است تا به صورت مختصر تمامی ابعاد شکل گیری بحران مورد بررسی قرار گیرد تا بدین طریق نتیجۀ حاصله با واقعیت سنخیت داشته باشد. به هر روی بحران سوریه اکنون قریب به چهار سال است که این کشور و منطقه را درگیر خود ساخته است پس با شکل گیری بحران سیاسی در سوریه، بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای براساس منافع و علایق خود جهت گیری های مختلفی را در رابطه با این کشور، که اهمیت ژئوپولیتیک و ژئواستراتژیک خاصی در منطقه خاورمیانه دارد، اتخاذ نموده اند. در این میان تلاش پیگیر برخی دولت ها برای اعمال فشار و ساقط کردن حکومت اسد، از جلوه های بارز تحولات سوریه محسوب می شود که بر پیچیدگی اوضاع این کشور افزوده است.
وضعیت سوریه پس از استقلال
سوریه در منطقه خاورمیانه از لحاظ ژئوپلتیک و ژئو استراتژیک از اهمیت ویژه ای برخوردار است. این اهمیت از دیر باز وجود داشته و یکی از دلایل عمده آن محل تلاقی سه قاره و همچنین منطقه ای است که سه دین بزرگ الهی(اسلام، مسیحیت و یهود) در آن وجود داشته است. درگیری های این منطقه در طی تاریخ باعث شده بود تا مردم این ناحیه همواره با تنش و نا آرامی دست و پنجه نرم کنند.
به هر روی فارغ از تحلیل تاریخی، استقلال سوریه نقطۀ عطفی در تاریخ این کشور به حساب می آید. با آغاز جنگ جهانی دوم و ضعف فرانسه، سوریه در ۱۹۴۶ به استقلال رسید و این موضوع با آغاز کار حزب بعث در سوریه برگی تازه بر صفحات تاریخ این کشور را ورق زد. پس از استقلال از فرانسه حزب بعث توسط میشل عفلق و صلاح الدین بیطار شکل گرفت که بر ایدئولوژی ناسیونالیسم عرب استوار بود و از لحاظ منش سیاسی نوعی سکولاریسم سوسیالیستی را ادعا می کرد. پس از بیطار که قدرت را به وسیلۀ یکی کودتا به دست گرفته بود حافظ اسد رهبر میانه رو های حزب بعث قدرت را به دست رفت و پس از آن پسرش به عنوان رییس جمهور به قدرت رسید. پیوند حزب بعث و ارتش سوریه باعث شد خانواده اسد بتوانند بر بحران های داخلی خود چیره شده و یک ثبات داخلی را به وجود آورند.
هر چند که این ثبات نسبی به قیمت سرکوب گستردۀ فعالین اهل سنتی پدید آمده بود که حکومت حافظ اسد را حکومت شیعیان علوی ای می دانستند که در اقلیت به سر می برند. بشار سعی نمود تا با اصلاحات سیاسی – اقتصادی، سیاستی متفاوت از پدر را در پیش گیرد اما در سال ۲۰۱۰ روند تحولات سوریه راهی دیگر را پیمود تا بحرانی بزرگ پدید آید و منطقۀ خاورمیانه را با خود درگیر نماید.
بحران سوریه
یک سری اعتراضات گسترده در سال ۲۰۱۰ میلادی در جهان عرب شکل گرفت که زمینه ساز تغییرات عمده در کشورهای غربی آسیا و شمال آفریقا گردید. شکل گیری نوعی مخالفت با حکومت های مستبد، مدلی شد که جنوب غربی خاورمیانه و شمال آفریقا را تحت تأثیر قرار داده و در قالب اعتراضات تا جنگ داخلی ظهور و بروز یافته است. سوریه نیز از این تأثیرات بی نصیب نمانده و تا کنون قریب به چهار سال است که با این بحران دست و پنجه نرم می کند.
وضعیت اجتماعی در سوریه به شکلی بود که نیروهای معترض به عنوان نیرویی بالقوه همواره دولت را تهدید می کردند. سیاست های سرکوبگرانۀ دولتمردان در قبال گروه های مختلف سیاسی و اجتماعی شاهدی بر این مدعی است. گروه های اسلامی که اکثر قریب به اتفاقشان سنی های سوریه هستند و اکثریت جمعیتی را در سوریه تشکیل می دهند این فرصت به وجود آمده را مغتنم شمرده و موجبات تحرکات گسترده ای را به وجود آوردند. این مسئله با نقش بین المللی حکومت سوریه به عنوان یکی از مهمترین اعضاء مقاومت اسلامی در برابر اسرائیل مسئله را پیچیده تر می کند. همچنین در این خصوص نقش کشورهای منطقه ای و فرا منطقه ای با عنوان کشورهای حامی و مخالف از اهمیت بالایی برخوردار است.
به هر روی بحران در سوریه در ۲۰۱۱ آغاز گردید. با گسترش دامنه های درگیری ها بنیادگرایی اسلامی نیز وارد کارزار شد و درگیری فراتر از مرز های سوریه را در بر گرفت. آنچه مشخص است درگیری در سوریه تنها مبتنی بر مخالفت های داخلی نیست بلکه حضور نیروهای تندرو در سوریه نشان دهندۀ گسترۀ وسیع بحران در این کشور است. حضور همزمان گروه های تروریستی از قبیل القاعده، داعش، جبهۀ النصره و … نشان دهندۀ این موضوع است که بحران سوریه بهانه ای برای آغاز یک رشته درگیری های طولانی مدت و فرسایشی است. به طور کلی دو عامل باعث شکل گیری بحران در سوریه را پشتیبانی می کند. اولین عامل به مسائل داخلی اذعان دارد. استبداد طولانی مدت باعث شده بود تا نیروهای مخالف به صورت آتش زیر خاکستر در آیند و با به وجود آمدن کوچک ترین بهانه سر بر آورند. آنچه که در اینجا حائز اهمیت است این است که بخش اعظم درگیری ها و تنش ها به عامل داخلی مربوط می گردد بدین معنی که بحران به این دلیل شکل گرفته است که مردم به سطحی از آگاهی دست یافته اند که برای کسب حقوق خود قیام کنند و از شیوه های مختلف برای اعتراض استفاده نمایند.
دومین عامل مبتنی بر تأثیر گذاری عامل خارجی بر بحران سوریه است و مشکلات داخلی در سوریه مبنایی برای درگیری منافع بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای محسوب می شود. بر این اساس سوریه در دامان بحرانی قرار گرفته است که منشأ داخلیِ بحران، از اهمیت ثانویه برخوردار است و عامل محرک اصلی در این جریان، مشکلات و معضلات تاریخی میان منافع بازیگران متعارض بین المللی است. همچنین اعتقاد این دیدگاه بر این است که رسانه های غربی آتش این بحران را افزایش داده و مشکلات و معضلات روند طبیعی ندارند و حالتی مصنوعی پیدا کرده است.
به همین سبب باید هر دو سطح (داخلی- خارجی) را مورد توجه قرار داد تا تبیینی روشن و واضح از بحران سوریه ارائه کرد. با توجه به این مسئله، کفۀ ترازو بر عوامل خارجی سنگینی می کند زیرا با توجه به شواهد موجود بحران سوریه متفاوت از آن چیزی است که در تحولات اخیر در شمال آفریقا و جنوب غربی خاورمیانه که موسوم به بهار عربی (بیداری اسلامی) جریان داشته است.
بدین ترتیب بحران سوریه در ابعاد بین المللی آن بسیار گسترده است به همین جهت می توان دو جبهه معارضان و موافقان دولت سوریه را متصور شد که در ادامه به صورت مختصر به تحلیل دلایل حمایت و مخالفت بازیگران بین المللی خواهیم پرداخت.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و استقرار حکومت اسلامی که همواره داعیه حمایت از مستضعفین و مبارزه با استکبار را داشته و در این راستا از کشورهای فلسطین و جنبش های آزادی بخش در عرصۀ سیاست خارجی و بین المللی به طور آشکار حمایت نموده و این حمایت و پشتیبانی با حضور نیروهای ایرانی در خاورمیانه علی الخصوص لبنان نشانه های جدی جهت مصمم بودن ایران برای کمک به سوریه جهت جنگ با رژیم صهیونیستی به حساب می آمد چرا که سوریه از ابتدا به عنوان یک کشور مستقل جهت مبارزه با تجاوزات اسراییل مطرح بوده و این موضوع با شروع جنگ ایران و عراق و حمایت همه جانبۀ سوریه از موضع ایران محکم تر شده هر چند که تحلیل گران این موضوع را مبتنی بر منافع می دانند و لی واقعیت این است که علاوه بر داشتن منافع یک رویکرد اخلاقی نیز مد نظر بوده است که این رویکرد باعث شده که ایران همواره از سوریه حمایت نماید. اما یکی از مهمترین محورهای حمایت ایران از سوریه محور مقاومت اسلامی با محوریت فلسطین و جنوب لبنان است. در نتیجۀ پیروزی انقلاب اسلامی ایران دو ائتلاف عمده در منطقه شکل می گیرد که این ائتلاف باعث می گردد که سیاست دو پایۀ آمریکا که قبل از انقلاب و بر اساس نیروی نظامی ایران و ساختار اقتصادی عربستان سعودی طراحی شده بود به هم ریخته شود. ائتلاف اول همکاری آمریکا با کشورهای حوزۀ خلیج فارس علی الخصوص عربستان بود که با ایجاد رادیکالیسم وهابی در منطقه و گسترش آن سعی داشتند جلوی تفکر شیعی و گسترش انقلاب را بگیرند و در مقابل ایران نیز با بهره گیری از نقاط مشترک سوریه و حزب الله لبنان و حمایت همه جانبه از آنان سعی نمود تا با فشار بر اسرائیل فرهنگ شیعی را نیز گسترش دهد.
در نتیجۀ استمرار این حرکت و سقوط صدام و روی کار آمدن دولت شیعی در آن کشور موازنه به هم خورده و به این ترتیب ایران در مقابل منافع عربستان سعودی و کشورهای عرب حوزۀ خلیج فارس فرهنگ شیعی را گسترش داده است و در مقابل عربستان نیز در جهت ایجاد یک تفکر رادیکال سنی (سلفی-وهابی) گام بر می دارد. با این عملکرد ایران سوریه نیز موقعیت خود را مبتنی بر خط مقدم بودن خود در منطقه را حفظ و شاید بتوان گفت که مستحکم تر نیز کرده است. در نهایت با رشد گسترده بهار عربی در منطقه شکل گرفت و جبهۀ عربی – غربی با استفاده از این ابزار سعی نمودند توزان قدرت را بر هم زده و با سقوط سوریه محور مقاومت را از بین ببرد و حضور خود را در منطقه تثبیت نماید لذا به دنبال آن سقوط سوریه را طراحی و اجرا نمایند ایران نیز متقابلاً تمام تلاش و قوای خود را به کار برد تا از سقوط حکومت بشار اسد جلوگیری نماید و برنامه ها را طوری دنبال نمود که اگر چنانچه سوریه نیز سقوط کند بتواند نقش موثری در آن کشور ایفا نماید و این مسئله باعث گردید تا به کمک ایران، حزب الله لبنان به عنوان یکی از اضلاع مقاومت انتخاب و با تمام قوا از حکومت بشار اسد حمایت نماید. حزب الله لبنان در صورت سقوط سوریه یکی از حامیان اصلی خود را از دست می دهد لذا با حمایت مالی و نظامی سعی دارد تا از این رویداد جلوگیری نماید.
با توجه به مطالب ارائه شده به طور کلی محور مقاومت سعی دارد تا از نفوذ و گسترش بنیاد گرایی سنی جلوگیری نماید چرا که در صورت گسترش بنیادگرایی تکفیری نفوذ آنان در منطقه کاهش یافته و جنگی طولانی و دراز مدت در منطقه شکل می گیرد و حضور گروه هایی همچون داعش در بخش شرقی سوریه و بخش شمال غربی عراق نیز این نگرانی را افزایش داده است و از طرفی دیگر تبلیغات گسترده و ایدئولوژی ارائه شدۀ تندرو مبتنی بر خلافت که جاذبۀ زیادی در سطح جهان بین بنیادگرایان به وجود آورده باعث شده است نگرانی در محور مقاومت ایجاد گردد که در این رابطه کمک های مالی فراوان مالی عربستان این نگرانی را تشدید نموده است و به این ترتیب محور مقاومت به ویژه ایران با حمایت از سوریه تلاش می کند تا وضعیت به وجود آمده را کنترل و از نفوذ گروه های تندرو در منطقه جلوگیری نماید.
موضع گیری روسیه در قبال بحران سوریه مستلزم درک روابط تاریخی میان این دو کشور است. روسیه به عنوان وارث اتحاد جماهیر شوروی می کوشد تا کشورهای سوسیالیستی را حمایت نماید تا زمینۀ نفوذ ایالات متحده آمریکا را در آن کشورها کاهش دهد. پس از فروپاشی شوروی و شکل گیری نظام تک قطبی، روسیه تمام تلاش خود را می کند تا محیط پیرامونی اش را حفظ نماید بی شک سوریه نیز در همین قاعده جای می گیرد. با اوج گیری بحران در سوریه، روسیه در ابتدا خواستار حل مسالمت آمیز بحران شد اما با توجه به اینکه غرب طرح حمله نظامی ناتو را در سوریه مطرح نمود سیاست مسکو تغییر کرد زیرا روسیه استنباط می کرد که ممکن است ماجرای لیبی تکرار شود. دکترین امنیت ملی روسیه بر این طرح استوار است که باید از محیط پیرامونی حفاظت نمود به همین دلیل روسیه از هم پیمان خود در خاورمیانه حمایت کرد. علاوه بر این مسائل باید به حضور نظامی مستشاران روسیه و پایگاه نظامی آن ها در غرب سوریه اشاره نمود. علاوه بر این موارد روسیه مناسبات اقتصادی و تجاری بالایی با سوریه دارد و این بحران موجب شده است تا در نظام اقتصادی اختلال ایجاد شود. از منظری دیگر سوریه در این سه سالی که از درگیری ها می گذرد از تسلیحات و مشاوره های نظامی روسیه استفاده نموده است تا از سقوط جلوگیری کند. روسیه سعی دارد تا با حمایت از دولت سوریه مانع به وجود آمدن لیبی ای دوم شود. شرایط پس از سقوط معمر قذافی حوزۀ نفوذ روسیه را در شمال آفریقا به شدت کاهش داد و کرملین سعی دارد تا این اتفاق در سوریه تکرار نشود. از دیگر عوامل مهم حمایت روسیه از سوریه ممانعت روسیه از اشاعۀ بنیادگرایی اسلامی در منطقه خاورمیانه، آسیای مرکزی و قفقاز است. درگیری نیروهای ارتش روسیه با مبارزان اسلامی چچنی همواره برای روسیه دردسر ساز بوده است. در مجموع حضور نیروهای رادیکال- تکفیری و همچنین سقوط دولت بشار اسد به عنوان هم پیمان روسیه عرصه را برای این کشور تنگ تر می کند و این موضوع تأثیر منفی در حوزۀ پیرامونی این کشور علی الخصوص در مرز های غربی دارد. معضلاتی که روسیه در اوکراین و گرجستان با آنها درگیر است نشان دهندۀ این است که روسیه تلاش می کند تا حوزۀ پیرامونی خود را همچنان حفظ کرده و از نفوذ ایالات متحدۀ آمریکا جلوگیری نماید.
چین نیز در همین راستا از منافع سوریه حمایت می کند. چین نیز به عنوان رقیب ایالات متحدۀ آمریکا با حمایت از سوریه تلاش می کند تا نفوذ آمریکا را در منطقه کاهش دهد. این کشور می کوشد تا هر چه بیشتر در مسائل بین المللی نقش آفرینی کند و وتوی قطعنامۀ شورای امنیت علیه سوریه گویای آغاز فصل نوینی در سیاست خارجۀ این کشور است. عمده مسئله ای که برای چین اهمیت دارد عدم بر هم خوردن موازنۀ بین المللی در خاورمیانه و شمال آفریقا است. این کشور بیم آن دارد با نفوذ هر چه بیشتر آمریکا در این منطقه منافع اش به خطر بیافتد همچنین گسترش بنیادگرایی برای چین نیز خطر آفرین است. البته سقوط دولت سوریه یک پیام دیگر نیز برای چین دارد مبنی بر اینکه در پی سقوط بشار اسد، ایران نیز در فشار بیشتری قرار می گیرد و به این ترتیب نفوذ منطقه ای چین نیز کاهش پیدا می کند همین معضلات سبب شده است تا چین سیاستی دو گانه را پیش گرفته و با اعلام بی طرفی ژست میانه روی را به خود بگیرد. تلاش دو گانۀ چین برای تأثیر گذاشتن بر آیندۀ سوریه است.
در همین راستا مخالفان دولت سوریه تلاش می کنند تا با سرنگونی بشار اسد معادلات قدرت را تغییر و منافع خود را هر چه بیشتر دنبال کنند. همان ظور که در صفحات پیشین اشاره شد ایالات متحدۀ آمریکا که به عنوان یک ابر قدرت در نظام بین المللی است سعی دارد تا ضمن حمایت جدی از متحد قدیمی خود یعنی اسرائیل نفوذ خود را در حوزۀ خلیج فارس و خاورمیانه و در استراتژی دراز مدت در جهان اسلام گسترش دهد به همین منظور کشور سوریه را انتخاب و با ایجاد بحران در آن سعی در نقش آفرینی دارد. در این نقش آفرینی ترکیه نیز با دور نمای احیای قدرت دوران عثمانی سعی دارد اقتدار سیاسی و نفوذ فرهنگی و اجتماعی خود را در حوزۀ خاورمیانه علی الخصوص در سوریه گسترش دهد. آنچه که در این میان موجب تلاقی اهداف و منافع این جریان ها در بحران سوریه می گردد نفوذ هر چه بیشتر ایران در معادلات منطقه محسوب می گردد. در همین جهت عربستان سعودی نیز به تأسی از سیاست های سی و پنج سال گذشته (بعد از انقلاب اسلامی ایران) سعی دارد تا نفوذ استراتژیک و ایدئولوژیک جمهوری اسلامی ایران را در منطقه کاهش دهد. پس پر واضح است که بحران سوریه می تواند عاملی برای کاهش نفوذ ایران در منطقه و گسترش نفوذ سیاسی عربستان در حوزۀ خاورمیانه و جهان عرب باشد. به همین دلیل بحران سوریه حائز اهمیت بسیاری است چون وضعیت آیندۀ خاورمیانه به طور مستقیم و جهان به طور غیر مستقیم به این تحولات بستگی دارد.
نتیجه گیری
بحران سوریه به عنوان یکی از بزرگترین بحران های منطقۀ خاورمیانه در قرن بیست و یکم به حساب می آید که گسترۀ آن منطقۀ وسیعی را در بر گرفته است. این بحران باعث شده است تا اکثر کشورهای دنیا با این معضل دست و پنجه نرم کنند. در وجه اول تصادم و درگیری منافع قدرت های جهانی در سوریه باعث شده است تا این چالش به درزا بکشد و آینده ای روشن را برای آن متصور نباشیم. درگیری های دو جبهۀ اساسی یعنی روسیه، چین و محور مقاومت اسلامی با محور غرب، کشورهای عرب حوزۀ خلیج فارس و ترکیه باعث شده است تا این بحران ابعاد بین المللی و جهانی به خود بگیرد به همین دلیل می توان اذعان داشت که تحولات سوریه از این جهت با اهمیت است که آیندۀ آن ترسیم کنندۀ صورتبندی قدرت حداقل در خاورمیانه است. پر واضح است که در بحران سوریه دو ائتلاف بزرگ جهانی درگیر هستند که هر کدام تلاش می کنند تا با چیره شدن بر جبهۀ دیگر منافع خود را کسب کرده و حوزۀ نفوذ خود را گسترش دهند به همین دلیل چالش مفهوم قدرت در این بحران از پیچیدگی خاصی برخوردار است. وجه دوم بحران سوریه که از اهمیت ویژه ای برخوردار است بحث رادیکالیسم مذهبی در خاورمیانه است. همان طور که اشاره شد ظهور پدیده ای به نام بنیادگرایی در منطقه جهان را وارد وحشتی عمومی کرده است که هر آن بیم گسترش و آسیب زایی آن در اقصی نقاط جهان می رود. وجود رادیکالیسم سلفی در خاورمیانه باعث شده است تا دستاوردهای مدنی کشورهای درگیر که طی سالیان متمادی به دست آمده بود آسیب ببیند و آیندۀ منطقه به بحران کشیده شود.
نتیجه ای که از این بحث به دست می آید این است که درگیری گفتمان های مختلف در سوریه نوعی آنتاگونیسمی را پدید آورده که شکاف های عمیقی را به وجود آورده است. عمق این شکاف ها منافع کشورها، فرهنگ ها و هویت های مختلف را به مخاطره انداخته است. به همین دلیل حصول یک توافق میان این هویت ها در آیندۀ نزدیک بعید به نظر می رسد زیرا عدم تفاهم و مقاصد سیاسی منفعت طلبانه مانع از ظهور یک شرایط آگونیستی شده است تا گفتمان های مختلف حول یک محور مسالمت آمیز گرد هم آیند بنابراین روز به روز به عمق این شکاف ها افزوده می شود. حصول یک توافق در این زمینه مستلزم ایجاد گفتمانی وحدت بخش میان هویت های مختلف است که متاسفانه حضور تفکر های رادیکال مانعی در جهت نیل به تفاهم و توافق است.
با سلام و سپاس از مقاله شما،
شما زحمت کشیده اید اما نگاه شما به جنگ در سوریه، بسیار سطحی است.
این خیلی عجیب است که نقش عمیق، اصلی و اساسی بلوک غرب از آمریکا، رژیم صهیونیستی، انگلیس، فرانسه گرفته تا ایتالیا، اسپانیا، نروژ و حتی ژاپن و سایرین در مقاله نادیده گرفته شده و سطح درگیری به تقابل منافع عربستان سعودی با جمهوری اسلامی ایران تقلیل داده شده است.
این تحلیل بیشتر بازتاب دهنده دیدگاه رسمی و تبلیغاتی بلوک غرب و امپراطوری رسانه ای آن در مورد این جنگ تمام عیار است.
کاش می شد محاجه ای در این خصوص برگزار می کردیم.
با آرزوی موفقیت برای شما