عمروعاص می خواست حماقت مردم را ثابت کند، و به معاویه بگوید که با خیال راحت حکومت کند و می تواند با علی(ع) یعنی حق بجنگد. پس گفت: ای مردم! در خبر است که هر کس بتواند زبانش را به نوک بینی اش برساند. اهل بهشت است. همه ی مردم حاضر در پای منبر، سعی کردند که زبانشان را به دماغشان برسانند و جالب این بود که خود معاویه هم عبا را بر سر کشید و سعی کرد زبانش را به سوراخ بینی اش برساند. پس به معاویه گفت: می توانی بر این مردم حکومت کنی چون هر چه بگویی باور می کنند.
زمانی گفتند: سال ۲۰۰۰ که بیاید. همه ی کامپیوترها خاموش می شود. نمی دانم، دنیا در تاریکی فرو می رود. حضرت عیسی(ع) از آسمان فرود می آید. آن هم در اسرائیل؛ و اتفاقات عجیب و غریبی رخ می دهد، مدت ها مردم سرگرم بودند. حتی خود غربی ها با انواع و اقسام دوربین های فیلم برداری و عکس برداری به اسرائیل رفتند و دوربین هایشان را رو به آسمان تنظیم کردند که از نزول حضرت عیسی(ع) فیلم بگیرند.
زمانی که بچه بودم. اعلام کردند، که قرار است ستاره ی دنباله داری به کره ی زمین اصابت کند و آن را منفجر نماید در همین شهر کازرون مردم با چای و قلیان و تخمه و آجیل به سر خیرات (میدان شهدا) رفتند تا اگر کره ی زمین منفجر شد در خانه هایشان نباشند. اما پدر بی سواد و کشاورز من گفت: تا نه امام زمان(عج) ظهور کند. دنیا نابود نخواهد شد. نگذاشت هیچ کس از خانه خارج شود و خودش هم تخت گرفت تا صبح خوابید.راستی ایمان بهخداوند چه کارها که نمی کند. ایمان به خداوند، سواد نمی خواهد، فکر کردن می خواهد.
گفتند: سال ۲۰۱۲ که بیاید، زمین منفجر می شود، دنیا به هم می ریزد. در همین شهر خودمان نان تیری و نان خشک نایاب شد. عده ای بشکه های آب و غذاهای خشک مثل بیسکویت و امثالهم خریدند و بردند و در سرداب خانه ها انبار کردند که اگر کره ی زمین منفجر شد، این ها، مواد غذایی داشته باشند، حتی یک زن و شوهر که هر دو پزشک و تحصیل کرده هم بودند، بیشتر از همه آب و غذا خریدند و انبار کردند. چه تحصیل کرده هایی! وقتی سر کلاس، یکی از دانشجویان گفت: هفته ی دیگر کلاسی وجود نخواهد داشت و بچه ها خداحافظ! گفتم این شایعه ای احمقانه ای است و احمق ها آن را باور می کنند. گفت: استاد هفته ی دیگر خواهیم دید. آن قدر باورش شده بود.
راستی چرا عده ای این قدر به رسانه های غربی اعتماد می کنند و با این که بارها و بارها خلاف آن چه گفته اند برایشان ثابت شده است. باز هم باور می کنند.
آقای سعید طوسی که یادتان هست. در همین واتس آپ و تلگرام چه بلایی به سرش آوردند و چگونه با آبرویش بازی کردند. آن قدر که در همین شبکه های اجتماعی عده ای از تحصیل کرده ها که خیلی هم ادعا داشتند و حتی ادعای ایمانشان هم می شد و حتی ادعای روشنفکریشان هم می شد. باور کردند و تأیید کردند و به کانال های دیگر و گروه های دیگر ارسال کردند. و عده ای از شعرا برایش شعر طنز سرودند البته عده ای هم باورشان نشد.
اما هنگامی که دادستان تهران اعلام کرد که تا به حال هیچ شکایتی از ایشان نیامده، کسی باور نکرد و تأیید نکرد و هنگامی که خود آقای طوسی در روزنامه ی خبر تکذیب کرد و اعلام کرد که همه ی این شایعات کار رادیو فرداست، من عددی نیستم این ها برای خراب کردن مقام معظم رهبری است. هیچ کس آن را در رسانه های اجتماعی به پست نگذاشت و حتی مقام معظم رهبری را متهم کردند که چرا نمی گذارند. از این آقا شکایت شود و هرگاه به هر کسی گفته می شد که این شایعه است، دروغ است. می گفتند تا نباشد چیزکی، مردم نگویند چیزها. آیا واقعاً این ضرب المثل. در مورد همه صادق است.
یادم هست زمانی آن قدر علیه مرحوم دکتر بهشتی شایعه ساختند. آن وقت ها شبکه های اجتماعی نبود- که حتی انقلابی ها هم باور کرده بودند و در همان زمان سازمان منافقین در یکی از اعلامیه های درون گروهی اش اعلام کرد که ما چشم راست خمینی را کور کرده ایم و منظورشان ترور شخصیت مرحوم دکتر بهشتی بود و آن گاه که شهید شد. مردم فهمیدند که اصلاً چیزکی نبوده و عده ای چیزها می گفتند. می دانید شگرد این گونه رسانه ها و شبکه های عمر و عاصی چیست. آن قدر تکرار می کنند تا اعتماد ایجاد کنند.
حتماً این داستان را شنیده اید: روستا مردی بزی از شهر خریده بر دوش گرفته و به خانه اش می برد. چهار اوباش نقشه ریختند که بز را از دستش بربایند. پس یکی از آن ها جلوش سبز شد و گفت: واقعاً زشت است که شما سگی بر دوش حمل می کنی. گفت: بز است تازه از شهر خریده ام. گفت: اشتباه می کنی، و بعد دومی و سومی و چهارمی یکی یکی آن قدر این جمله را تکرار کردند تا او را متقاعد کردند که بزش سگ است. و او بز را رها کرد و آن چهار اوباش دل سیری از غذای بز و عزای روستایی درآوردند. تکرار و تکرار اعتماد ایجاد می کند، حالا اگر ساده دل باشی که دو بار و یا سه بار از طرف دو نفر آدم موجه کافی است. که هر چه می گویند باور کنید. امروز بز ما ایمان ماست که دشمن آن را نشانه رفته است.
آری این داستان ها که کنار هم قرار میگیرند. به ما می گویند: عمر و عاص ها هم چنان در کمینند. برای سال دیگر و دو سال دیگر ما بر نامه دارند. به قول حضرت امام خمینی(ره) برای ۵۰ سال دیگر ما برنامه و نقشه دارند. آن ها یک شبه خوش نام ها را بد نام می کنند و بد نام ها را خوش نام آن قدر تکرار می کنند که باور کنیم آن ها راست می گویند و راست گویان، دروغ. آن قدر می گویند که بُزمان را سگ می بینیم. آن قدر تکرار می کنند تا انفجار کره ی زمین را باور کنیم و جالب است که سواد دارها و تحصیل کرده ها که بیشتر اهل روزنامه و اینترنت و شبکه های مجازی هستند زودتر به باور می رسانند. آنهایی که انفجار کره ی زمین را باور کردند فکر نکردند که اگر چنین انفجاری رخ دهد دیگر سردابی به جا نخواهد ماند که آب و نان و ذخیره به دردشان بخورد. حالا یک سؤال باقی میماند. عقل مهم تر است و یا سواد و مدرک و معلومات.
هفته نامه سلمان