به همت علی اکبر فرشته حکمت؛
فرهنگ و هنر معماري کازرون در آينهي خاطرات اوستاي قديم
نکتهي جالب در فرهنگ معماري کازرون اين که تقريباً در همهي شش محلههاي قديمي کازرون، خانوادههايي به امر معماري و بَنّايي اشتغال داشتند واين فَنّ و مهارت و هُنر را در خانواده خود به صورت موروثي انتقال ميدادهاند. موروثي بودن مشاغل در جوامع گذشته و در کشور و شهر ما امري طبيعي و مرسوم ميبوده است و مهارتها و حِرف، اغلب به صورت موروثي حفظ و به نسلهاي بعدي منتقل ميشده است اغلب هنرهاي دستي و مهارتهاي فني بومي و قديمي که در زمان کنوني ميتواند براي کشور و شهر ما به لحاظ اقتصادي، اشتغال پايدار خلق و ايجاد کند و از جاذبههاي پُر رونق گردشگري و اقلام صادراتي هم به حساب آيد متأسفانه به علت گُسَست خانواده و عدم اقبال فرزندان پيشهوران سابق به امر يادگيري و حفظ و تداوم حِرَف و مهارتهاي گذشتگان، شاهد نابودي صنايع مُفيد و منحصر به فرد ايران زمين قديم هستيم و در شهر خودمان کازرون که بازار آن، روزگاري مملو از کارگاههاي متعدد و متنوع گيوهدوزي، مسگري و رويگري و آهنگري، نمد مالي، سنگتراشي (حجاري) و خراطي و… بود و نيز افراد زيادي از زن و مرد و پير و جوان در منازل و ساکن شهر و روستا مشغول کارهاي دستي نخ ريسي و طناب ريسي( علاقه بندي) مِتقال1 ريسي و پشم ريسي و گپه و زيلو و قالي بافي و باد بزن و گيره و سبد بافي و طَبَق بافي(طِبزه) و بوريابافي و سُفال گري(کوزه گري) بودند اکنون همه تعطيل شده و آثاري از آن باقي نمانده و نسل جديد هم حتي با نام آن آشنايي ندارد!!
– يکي از آثار و ميراث فرهنگي شهرستان همانا معماري مخصوص و منحصر به شهر کازرون است معماري بومي کازرون چه به لحاظ مصالح( سنگ و گچ و ساروج و گل اندود کردن) و نيز به لحاظ سازه و نهايتاً از جنبه نِما کاري و تزيينات داراي ويژگيهاي فني و هنري و فرهنگي است.
-باري، براي يادآوري و ثبت چنين ميراث غني فرهنگي بر آن شديم که معماري گذشته کازرون را از زبان يکي از اساتيد مُتقدم بَنّايي کازرون بازگو و مکتوب کنيم و در اين رابطه پاي صحبت اوستاد حاج محمد حسين صادقي کازروني نشستيم و تا آنجا که بضاعت ما و حوصلهي ايشان اجازه ميداد سؤال کرديم و پاسخ شنيديم و يادداشت برداري کرديم، حاج محمد حسين صادقي کازروني از اوستاهاي بنّايي معروف و مشهور و ساکن گوي گنبد و ازخاندان بزرگ صادقي زاده اين محله ميباشد.
-ايشان در ميان اوستا بنّاهاي قديم از اخلاق و رفتار پسنديده در حرفهي خود زبان زد بوده است برخلاف اغلب اوستاها و معماران، چندين کار را هم زمان قبول نميکرد که مجبور گردد در انجام و اتمام آن بدقولي و بدعهدي داشته باشد لذا به صاحب کار خود قول ميداد و با او هم شرط ميکرد که در صورت فراهم کردن مصالح لازم و داشتن آمادگي مالي کافي از فلان روز در محل کار حضور يافته و عليالدوام تکميل ساخت عمارت و ساختمان و تحويل آن به صاحب کار ادامه ميداد و واقعاً اين گونه هم رفتار ميکرد اوستاد محمد حسين در کنار کار سخت و طاقت فرساي بنايي روحيهاي لطيف و هنرمندانه و قريحهي شاعري هم دارد ايشان در دورهي جواني در دههي 1335 به صورت شبانه تحصيل و موفق به اخذ مدرک ششم ابتدايي گرديد. تقيد اوستا به رعايت ضوابط شرعي در کار و زندگي و دلبستگي به ائمهي اطهار و انجام فرايض و مستحبات از او شخصيتي صاحب کمالات معنوي ساخته است. مجموعهي اشعار و سروده و رويدادهاي شيرين و تأمل برانگيز زندگي اين اوستاد معمار بنايي در مجلدي خصوصي تحت عنوان نسيم بهشت مکتوب و مدون شده است.
لذا عٌمدهي مطالب نسبتاً مبسوط پيش رو در خصوص فرهنگ و هنر معماري قديم کازرون نتيجهي اين مصاحبت است که تقديم علاقهمندان ميگردد. انشاءا… که مقبول افتد و مورد نقد و بازبيني و بسط قرار گيرد و در اين مورد آنچه از قلم و حافظهي ما جاي مانده تذکر داده شود تا تصحيح و ترميم گردد. جاي دارد از جناب ايشان به خاطر قبول اين زحمت کمال تشکر را داشته باشم.
-بنّاهاي مشهور محلههاي کازرون:
1-محلهي عليا(بالا) و محلهي آهنگرون(انقلاب): اوستادها محمد ابراهيم، حاج علي آقا و حاج صدراله و محمدرضا معماري، حاج حسنعلي و علي بابا و حاج محمد علي(انجين) توانگر، باقر و غلامعلي و نصراله تقي پور، کوچک علي، عوض و نوراله راسخي، يدالله و کربلايي جواد ميرشکاري، محمد ابراهيم پايدار، عوض مختاري، فرج و هدايت نوبخت، محمد آذرنگ، کريم پيوست
2-محلهي گنبد(گنبذ): مرحوم حاج بابا صادقيزاده کازروني و فرزندانش حاج عباس و محمد حسين، کربلايي محمد صادق زاده، اوستاد کربلايي حسين نظري و برادرش آقا بابا، کربلايي احمدچراغپور، خداخواست و محمدشاه کرمي
3-محلهي بازار:اوستاد محمداسماعيل و مصطفي نکويي
4-محلهي فخاران و چاه آبي: اوستادها حاج حبيب خوشنام، حاج اسداله، غلامحسين، حاج محمدصادق و حاج محمدباقر بنيادي، حاج حسن و برادرش حاج اسماعيل اندام
5-محلهي مصلي: اوستادها حاج حسين علي و حاج حسن علي و حاج لطف اله و کريم و حاج رحمن و محمد جواد معماري، حاج مندني و حاج محمد تقي اندامش، کربلايي لطف اله مهندس، جمال فرحناک، حاج علي عبداللهي، عبدالحسين خاوران، حاج محمد شناسنده، حاج محمد حسين و جعفر و جواد و حاج محمد هاشم و حاج کرامت و حاج هدايت و حاج عنايت و حاج عبدالرضا و حاج علي اکبر و حسن خير، حاج اکبر پيمايش، حاج ابراهيم خورشيدي، حاج خراساني معيني، حاج بابا مطهري زاده، قلي و اسداله و صدراله تفضلي، جليل و محمد و باقر فارياب، خراساني و شکرالله شُعرا، حاج علي زماني بخش، لطف اله مرتجز، غلام يگانه
–اصطلاحات و ابزارهاو ضمايم معماري و بنايي قديم کازرون:
زمين قناس به زميني گفته ميشد که گونيا(چهارگوش) نبود لذا بخش قناس اتاق و يا فضاهاي درون ساختمان را به صورت طاقچه يا پَستو و يا کَته(انبار کوچک) براي جاسازي و نگه داري اثاث و وسايل خانه و آذوقهي غذايي(غلات و آرد و نان و…) و مواد سوختي (ذغال چوب و هيمه يا هيزم) و … ميساختند.
-معمولاً بالاي درِ ورودي اتاقها سوراخي به شکل لوزي، مربع، مستطيل، دايره براي تبادل و جريان هوا تعبيه ميشد نيز بالاي درِ هر اتاق پنجرههاي متخلخل گچي براي تأمين روشنايي و استفاده از نور مستقيم آفتاب ساخته و تعبيه ميگرديد.
– (تارمه) صُدره و يا به تعبير امروزي جان پناه در طبقهي فوقاني و يا در پشت بام ساختمان به شکل مُشبک يا پنجرهي گچي ساخته ميشد.
-ابزارهاي بنايي اگر چه ساده به نظر ميآمد با اين حال به جهت استحکام و زيبايي و نظم سازه و نِماي بناها ميبايست از ويژگي خاصي برخوردار ميبود تقريباً همهي ابزارهاي بَنّايي در کارگاههاي بازار شهر کازرون ساخته و در معرض فروش قرار ميگرفت و يا به سفارش اوستاد معمار بنايي ساخته ميشد ابزار بنايي به طور عام در گويش و لهجهي کازروني اُواره ميگفتند و البته به هر ابزار اسامي خاص هم اِطلاق ميگرديد:
شِمشه(انواع کوتاه و بلند آن)، شُوُل(شاقول)، ماله و کف مال، حصين گچي، بيلَک(بيلچه پهن کوچک سه گوش)، بيل سه گوش دسته دار، تيشه و تِبر تيشه، تراز آبي، ريسمون(نخ)، سِد چوبي(نردبان)، چوب دو شاخه(دو چَلپ، پالو، دو چَلمه) براي پايهي دار بَست و چوبهاي ضخيم و بزرگ جهت برپا کردن داربست، ابزار سفيد کاري و کَندهکاري، سطلهاي حلبي و لاستيکي دول(دَلو) براي حمل آب
-در گذشته اُستاي بَنّا(معمار) کُليهي ابزارهاي بنايي مورد لزوم فرآيند بنايي را خودش تهيه و خريداري و مهيا ميکرد و در انبار منزلش نگه ميداشت و زمان استفاده توسط کارگران همراهش(فَعلِه) به محل کار انتقال داده ميشد
-هر اوستاي بَنّا هميشه يکي يا دو کارگر ماهر و باتجربه تحت عنوان (بَر دست بَنّا) و چندين فَعله دايمي همراه داشت چند نفري هم متناسب با نوع کار به طور موقتي و نيمه دايمي دعوت به کار ميگرديد صبح عليالطلوع فعله (عَملهها) در مقابل دَرِ منزل اوستاي بَنّا صف ميکشيدند و حضور مييافتند و به صورت دست جمعي با همراه بردن ابزار لازم راهي محل کار ميشدند. ميزان و ساعات کار بنّايي در طول يک روز حدود هشت ساعت انجام ميگرفت که اين بازه زماني از روي شاخص سايهي آفتاب تشخيص و به خوبي هم رعايت ميگرديد در پايان هر روز کاري، اوستاي بنا و کارگران بعد از دست کشيدن از کار و سر و سامان دادن به محيط کار و تميز کردن اوارهها(ابزارها)ي بنايي جهت دريافت دستمزد خود از صاحب کار(کارفرما) در کنار اوستاي خود حضور مييافتند، صاحب کار هم دست مزد هر يک از فَعله(کارگران) را به طور مجزا که توسط اوستاد تعيين ميگرديد به صورت نقدي به آنها پرداخت ميکرد. و بالاخره دست مزد اوستا هم که باز توسط خودش تعيين ميشد پرداخت ميگرديد. دستمزد اوستاد و کارگر بنايي با شاخص و ارزش پول رايج حدود هفتاد سال قبل به اين صورت بود که براي اوستاي بنّا چهار تا پنج قران(ريال) و براي هر کارگر دو يا دو نيم ريال از کارفرما مطالبه و توسط او پرداخت ميگرديد. در گذشته رونق کار بنايي معمولاً از دومين ماه هر سال تا اوايل پاييز بود.
–چگونگي پذيرايي غذا از فعله و اوستاد بَنّا: در گذشته با رضايت صاحب کار، صبحانهاي مثل ماست و خرما و نان، لورک و خيار و نان، همراه با چاي و برخي مُخلّفات فصلي مثل هندوانه و طالبي(بَجي)، براي فعله و اوستاد مهيا ميگرديد اين پذيرايي چند ساعت بعد از شروع به کار يعني حدود پيش از ظهر انجام ميگرفت البته با نظر صاحب کار حوالي عصر بعد از ختم کار روزانه فقط از اوستاي بَنّا و بردست و گاهي با دعوت از گچکوب(فروشنده گچ) با غذاي گرم پذيرايي ميشد.
_________________________
1-مِتقال=نوعي نخ که با الياف کنف ريسيده ميشد
–اوستاد محمد حسين صادقيزاده، چگونگي و طرز ساخت پنجرههاي گچي را اين گونه شرح ميدهد که: بعد از اندازهگيري و مشخص شدن ابعاد دريچه، متناسب با آن، يک قطعه گوني(پارچه کَنَفي) بر سطح زمين صاف پَهن کرده، چهار عدد شِمشه(شمشهاي چوبي مکعبي شکل دراز) به طور عمود بر هم و گونيا شده اطراف آن قرار داده و قالب چارچوب آنرا تهيه ميکرديم، گچ نرم غربال شده را با آب مخلوط و به صورت دوغاب داخل قالب ريخته تا به اندازهي ضخامت شِمشهها پُر شود بعد از سفت شدن گچ با استفاده از ابزار نوک تيز چاقو مانند بر سطح قالب گچي اشکال گُل مانند ميتراشيديم تا کاملاً سوراخ گردد اطراف اين دريچهي گچي متخلخل با ضخامت معين به وسيلهي شِمشهها و به کمک ماله و با دوغاب گچ زنده، قاب برجستهاي جهت استحکام سطح دريچه ميساختيم و براي محکم شدن و جلوگيري از شکستگي قاب، درون ملات آن تراشههاي چوب ني ميگذاشتيم به تعبير امروزي بِتُن يا ملات را مُسلح ميکرديم. نيز براي ساخت صُدرههاي مُشبک همين روش اما با ضخامت بيشتر به کار ميرفت. لازم به ذکر است نقوشي که با تراشيدن ضخامت گچ نرم ريختهگري ايجاد ميگرديد بر مبناي ذوق و سليقهي هنري اوستاي بَنّا صورت ميگرفت، بالطبع از آن جا که براي ساخت دريچهي گچي متخلخل وقت و حوصلهي زيادي صرف ميشد لذا بنّاها بابت آن دستمزد عليحدهاي دريافت ميکردند که با ارزش پول دههي چهل بهاي ساخت هر دريچه پانزده ريال بود!
–حصين گچ سازي: ظروفي لگن مانند و قَدَح شکل نسبتاً بزرگ از جنس سفال بود که در کارگاههاي کوزه گري(سُفال پزي) شهر کازرون ساخته ميشد نيز اين ظروف قَدَح مانند را با فلز آهني توسط کارگاههاي آهنگري درون بازار کازرون ساخته و تهيه ميگرديد که به آن اِستَنبُلي(استامبُولي) ميگفتند در بَنّايي حصين گچي را براي تهيه دوغاب گچ و ملات گچ زنده و يا ملات ساروج به کار ميبردند. تهيه و ساخت ملات گچ کار هر شخص نبود و توسط کارگر کار کُشته و با تجربهي مُسن انجام ميگرفت که او را اوستاد گچ ساز ميخواندند گچ سازها به جهت عمل طاقت فرساي نشستن مُداوم پُشت حصين گچ و کج نگه داشتن کمرخودمعمولاًکوژپشت(خميده خم) ميشدند!
–چگونگي تراز کردن(برابر کردن) سطوح در بنائي قديم: براي چيدن ستونها(ستون چيني) از چوبهاي راست هندسي به نام شِمشه با طولهاي متعدد يک متري تا چهار متري استفاده ميشد و براي راست نگه داشتن شِمشه از ابزاري به نام شُوُل(شاغول) استفاده ميکردند شُوُل جسم ثقيل فلزي نسبتاً کوچک مخروطي شکلي است که از نخ کتاني ضخيم و محکمي به نام ماک آويزان ميشود در ابتداي نخ يک متري شُوُل، صفحهي مربعي شکل فلزي متصل ميگردد قُطر اين صفحه با قطر قاعدهي مخروطي شُول بايد برابر باشد. براي افقي نگه داشتن يا تراز کردن تيغههاي افقي، شِمشه را روي آن قرار ميدادند و کمي آب بر سطح شمشه ميريختند چنانچه آب بدون حرکت بر سطح شمشه ساکن بماند دلالت بر صاف و تراز بودن و چنانچه آب در جهتي حرکت ميکرد دلالت بر کج بودن به آن سمت داشت.
–تهيهي نقشه عمارت: معمولاً تهيهي نقشه متناسب با پيشنهاد و درخواست صاحب کار صورت ميگرفت اگر چه نقشه بر روي کاغذ ترسيم نميگرديد و مطابق آنچه خواسته صاحب کار بود اوستاي معمار آنرا در ذهن و حافظهي خود ترسيم و سپس بر روي زمين پياده ميکرد اين که ساختمان داراي اتاق دودري يا سه دري و يا چند دري(تا هفت دري) باشد، اين که عمارت داراي ايوان(بالکن) باشد. يک طبقه يا دو طبقه باشد که البته در گذشته به علل فني و فرهنگي عمارتها بيش از دو طبقه در کازرون ساخته نميشد بالاخره اوستاي بَنّا مطابق خواست صاحب کار ميبايست نقشهي ساختمان را بر عرصهي زمين خانه پياده و با پودر گچ خشک آنرا ترسيم ميکرد يا به اصطلاح رَنگه بنا را ميريخت. براي اندازهگيري طول و عرض و ارتفاع، ابزار چوبي راست و دراز و صاف(داراي ابعاد هندسي و مقطع گِرد ارژن) به بلندي يک گَز بکار ميبردند اين چوب يک گزي (گز واحد طول قديم است که امروزه برابر با يک متر ميباشد) را به ده قسمت مساوي تقسيم ميکردند يعني يک مقياس بزرگ يک گزي به مقياسهاي کوچکتر گزي تقسيم ميشده است بعداز پياده شدن نقشه و با نظر کارشناسي اوستا، صاحب کار از گچکوب(صاحب کارخانه توليد کننده گچ- چند سال قبل در همين نشريه در خصوص گچکوبهاي کازرون و صنعت توليد گچ مقاله مبسوطي با قلم نگارنده درج شد) سفارش گچ و از سنگ کَشها سفارش سنگ ميکرد سنگ کشها داراي چند رأس چارپاي بارکش(معمولاً الاغ) بودند که با قرار دادن گالهي (جُوال) چوبي بر پشت چارپا درون آن قطعات درشت سنگ ميچيدند و از دامنهي کوهها و درهها و بيابانهاي اطراف شهر به محل کار بنّايي حمل ميکردند. ميزان شمارش واحد گچ مقياس پيمانه و من و براي شمارش سنگ از مقياس واحد بار يک چارپاي بارکش استفاده ميکردند.
–پي سازي ساختمان: بعد از ترسيم و پياده کردن نقشهي عمارت بر سطح عرصه، محل احداث ديوارها و ستونهاي عمارت بر روي زمين حفاري و خاکبرداري يا شالوده زني صورت ميگرفت اين کار توسط فعلهها(کارگران) ويژهاي و با استفاده از ابزار تيشه و کلنگ دو سر و بيلَک و بيل و گيرههاي چوبي يا با استنبلي انجام ميگرفت(گيرههاي چوبي در کارگاههاي روستاهاي اطراف و به وسيلهي الياف سلولزي ضخيم درختان بادام کوهي، آخورک، اهلوک بافته ميشد) شالوده تا عمقي حفاري ميگرديد که به زمين سفت ميرسيد اين سطح سفت و محکم زمين را خاک زِه ميگفتند اصطلاحاً گفته ميشد شالوده بايد به زِه برسد. اندازهي عمق شالوده در نقاط مختلف شهر متناسب با ضخامت گياه خاک و لايههاي آوار و نُخاله ريزي شده و خاکهاي ماسه بادي و آبرُفتي متفاوت بود و در برخي نقاط عمق آن به چندين متر ميرسيد بعد از اتمام حفاري شالوده، عمق آنرا با ملات مخلوط خاک و آهک و آب و قُلوه سنگ پُر ميکردند تا پي ساختمان علاوه بر محکم شدن نسبت به نفوذ آب، عايق بندي گردد، اين ملات را گل آهک کاري ميناميدند بعد از خشک شدن بر روي اين شالوده گل آهک شده با سنگ و گچ کُرسي عمارت(زير بنا) چيده و ساخته ميشد که ارتفاع کرسي در نقاط مختلف شهر نيز متفاوت بود.
–انواع و چگونگي ساخت سقفهاي طاق مانند: الف- طاق شاه عباس(طاق تيز)
الف-طاق تيز: بر سطح زمين صاف و مسطح، شکل قابي هشت مانند ترسيم ميکردند و بر روي آن دوغاب گچ زنده ميريختند و با خميري شدن دوغاب، تراشههاي چوب ني درون آن فرو ميکردند و مجدداً بر روي آن دوغاب گچ ميريختند تا قاب هلالي، ضخامت لازم به دست آورد حواشي ملات گچ را به وسيلهي مالهي فلزي صاف و تراشيده و پرداخت ميکردند تا کاملاً شکل قاب، هلالي تيز گردد، فاصلهي پايههاي طاق متناسب با دهانهي اتاق مورد نظر طراحي و ساخته ميشد. شکل و ظرافت طاقهاي سقف اتاق به سليقه و مهارت اوستاي معمار بستگي داشت اگر چه خواست صاحب کارهمدراينامردخيل بود.
–براي سقف يک اتاق دو دري، دو لِنگه پُل نياز بود و ساخت هر پُل به دو لنگه طاق بند نياز داشت و براي تعبيهي هر طاقبند، چهار لنگهي طاق تيز(دو لنگهي قاب مقابل در رأس به هم وصل ميشود) ساخته ميشد، فاصله ميان طاقها(درون طاق بند) با مصالح ملات گچ و پارههاي گچينه(کلوخهاي گچي) پُر ميشد و بخش داخلي آن را با ملات گچ صاف ميکردند. سقف پلها(فاصله ميان طاق بندها) با قطعات سنگ و ملات گچ زنده چيده و پوشش داده ميشد فاصله دو طاق بند(يک پُل) حدود يک گز لحاظ ميکردند که زير هر پُل و در طرفين آن دو طاقچه ساخته ميشد البته پُلي که مقابل دَر ورودي اتاق بود فقط در يک طرف آن طاقچه ساخته شد. معمولاً سطح بيروني طاق(نماي سقف اتاق) بر سطح قطعات سنگ کار گرفته شده، ملات گچ ماليده نميشد که به آن پَنجه کش ميگفتند و البته در صورت تمايل و در خواست صاحب کار، سطح بيروني آن با گچ سفيد کاري و نَرمه کشي پوشيده ميشد(نازک کاري) لازم به ذکر است چنانچه عمارت دو طبقه ميبود از ابتدا پي و ستونها و ديوارهها را ضخيمتر و قويتر ميچيدند و ميساختند روش ديگر طراحي و ساخت لنگههاي طاق تيز رسم آن با استفاده از روش پرگاري در يک چهارچوب مربع شکل است به اين ترتيب که يک ضلع مربع را به چهار قسمت مساوي تقسيم کرده(پنج نقطه) و از هر سمت مربع بر روي نقطهي دوم به وسيله ميخ ونخ پرگار، خطي منحني به طرف ضلع مقابل رسم ميکردندتا خط ضلع مقابل مربع را قطع کند اين منحني را با پهناي معيني(حدود پانزده سانتي متر) با دوغاب گچ و تراشههاي چوب زني به روش طاق هلالي تيز ميساختند.
ب-طاق چَمله(هلال نيم دايرهاي- طاق جمشيدي): به لحاظ چگونگي ساخت، تفاوتي ميان طاق چمله و طاق هلالي تيز وجود نداشت تنها در ترسيم و طراحي شکل توفير داشتند لذا براي طراحي طاق چَمله با استفاده از يک نقطه ثابت(ميخ) بر سطح صاف و متناسب با عمق(شعاع) و دهانه(قطر) اتاق مورد نظر به وسيله نخ پرگار، دو نيم دايره(کمان) با فاصلهي حدود پانزده سانتي متري رسم ميکردند و سپس طبق همان روش طاق تيز با استفاده از دوغاب گچ و تراشههاي چوب ني و به اندازهي ضخامت لازم لِنگههاي طاق چَمله را ميساختند و در سقف اتاقها کار ميگذاشتند.
-طاقهاي کوچک هلالي جهت سَردَر ورودي و بالاي پنجره و طاقچههاي اُتاق و راه عبور عمارتها به همان روش فوق در ابعاد کوچکتر و متناسب، طراحي و ريخته و چيده و ساخته ميشد.
-براي ساخت اتاقهاي بزرگ که طاق بزرگ و دهان گشاد(طاق گِرد و گُنبد مانند)، هشت يا شانزده قاب هلالي چمله يا هلالي نوک تيز به کار ميرفت به گونهاي که که نِماي درون آن گِرد و گُنبد مانند درميآمد.
-طاقهاي ريز به نام مَشتک بندي ريخته و ساخته ميشد هر مَشتک را با اره مطابق اندازهي مورد نظر بريده و در سقف کار ميگذاشتند.
-مادهي اصلي در ساخت سازههاي عمارتهاي قديم، سنگ و گچ بود که معمولاً از سنگهاي درشت و کوچک بي شکل استفاده ميشد و در صورت لزوم قطعات سنگهاي درشت را به وسيله پُتکهاي سنگين و تيشههاي مخصوص به قطعات نسبتاً هندسي مانند شکسته و تراشيده و پرداخته ميکردند بعد از چيدن چنين سنگهايي بين آن با ملات گچ يا ساروج پُر ميکردند که به آن بَند کشي ميگفتند. گچ توليدي در گذشته فقط يک نوع بود که معمولاً به لحاظ کيفي بسيار مرغوب بود نيز گچ توليدي قديم بعد از قرار گرفتن در بِنا به قدري سُفت و محکم ميشد که بعد از چند دهه کَندن و تخريب آن به سختي و با مَشقت زيادي انجام ميگرفت! براي چيدن سازههاي عمارتها و سفت کاري و قالب گيري هلاليهاي ساختمان از ملات معمولي گچ استفاده ميشد اما براي نازک کاري، پودر گچ را با غربال ريز ميبيختند و در ملات، آب بيشتري ميريختند تا گچ کم قدرت يا به اصطلاح، گچ کُشته به دست آيد.
-کليهي عمارتهاي قديم به سمت مشرق( روبهروي آفتاب صبح) و يا به سمت قِبله(جنوب غرب) ساخته ميشد در سقف انبارها و آب انبارها و پَستوها، سوراخهايي به نام خُورَک تعبيه ميکردند خورک نور آفتاب را به داخل محوطه انتقال ميداد که مفهوم آن خورشيد کوچک ميشود. در بخش فوقاني و پيشاني عمارتهاي قديم سوراخهايي مستطيلي يا دايرهاي تعبيه ميگرديد که به درون فضاي توخالي طاقها و بخش فوقاني ستونها منتهي ميگرديد پرندگان غير اهلي مثل گُنجشک و قُمري و کبوترها در اين سوراخها لانه ميساختند.
-براي استحکام بخشيدن به ديوار و ستون و سقف عمارتهاي قديم معمولاً درون لايههاي بدنهي آن، چوبهاي محکم درخت بلوط(چوب نعل) به کار ميبردند.
-نوع سفارش صاحبان کار متناسب با وضع مالي آنها متفاوت بود مثلاً افراد کم بضاعت دو دري سفارش ميکردند آدمهاي مُتمول سه دري و چند دري و يا عمارت دو طبقه سفارش ميدادند! درون اتاقها معمولاً تعدادي طاقچه در دو رديف پايين و بالا تعبيه ميگرديد البته به جهت ضخامت زياد ديوارها، طاقچهها درون صخامت ديوار ساخته ميشد طاقچههاي رديف بالا را بُلندي ميناميدند.
-چگونگي چيدن ستون و ديوارهاي ضخيم و پر کردن فضاي داخلي حفرههاي ستونها و سقفهاي هلالي:
ديوارهاي ضخيم به صورت دو لايه با سنگ و گچ چيده ميشد و فضاي داخلي لايههاي ديوار به وسيلهي قطعات سنگ و دو غاب گچ پر ميشد يا به صورت چونه کوب صورت ميگرفت يعني استاد چونهي ملات گچ را با سنگ درون فضاي ديوار ستون قرار ميداد بعد از اتمام چيدن سقف، تعدادي کارگر با سنگ و نخاله و ملات گچ و خاک روي سقف را پر ميکردند که به آن پُکافته (پکفته) ميگفتند.
–گل اندود کردن پشت بام عمارتها: براي گل اندود، مخلوط خاک رس با کاه و آب، گِل(شُل) تهيه ميکردند و بر روي پشت بام ريخته و با ماله صاف ميکردند بعد از خشک شدن به وسيلهي غلتک سنگي (باگَردون) آن را ميکوبيدند و صاف ميکردند. بعد از بارش هر باران نيز پشت بام را غلتک و لبهي بام را با لب چَپون چوبي سنگين (کُدومک- تَمرک) ميکوبيدند . عمل گل اندود کردن پشت بام را گِل بُوني ميگفتند.
–چگونگي ساخت گنبد مساجد و بقاع متبرکهي قديم: يک چوب بلند به نام دَگل بر روي وسط سقف پايين نگه ميداشتند و بر روي ديوار هلالي دايره اي افقي و اطراف آن توسط يک اوستاي نجار ماهر با استفاده از تختهي چوب، قالبهاي هلالي چوبي ساخته ميشد به طوري که اين قالبها از نوک دگل تا لب شال دايرهاي آن بر روي ديوار دايرهاي اطراف قرار ميگرفت . در قسمت دروني لايههاي هلالي چوبها،اوستاي بنا با سنگ و ملات گچ سقف هلالي را ميچيد اين کار با دقت بسيار انجام ميگرفت.
-ساخت و تعمير گنبدهاي موجود در اماکن متبرکهي شهر و روستا معمولاً توسط مرحوم حاج محمد صادق بنيادي و حاج عباس و حاج محمد حسين صادقي و کربلايي حسن نظري صورت ميگرفت. ساختمان قديمي مسجد مدرسه و ساختمان قديمي بقعهي سيد امين الدين که سقف آن ريزش کرده بود توسط اوستاهاي بناي قديم شهر کازرون بازسازي و تعمير گرديد.
–چگونگي عايق بندي کردن سطوح نسبت به نفوذ آب: براي نفوذ ناپذير کردن آب از مادهي ساروج استفاده ميگرديد.(ساروج نوعي سيمان دست ساز قديم است) ساروج از مخلوط خاکستر سرگين(پهن) حيوانات و آهک مرده(آهک آب خورده) تهيه ميشد به اين صورت که خاکستر و آهک غربال شده را با نسبت پنجاه پنجاه مخلوط کرده و بر سطح صافي قرار ميدادند و به وسيلهي پتکهاي پهن چوبي ( به نام تمر گچکوبي) به مدت چند روز توسط مردان کوبيده ميشد تا مخلوط بسيار نرم ومرطوب مانند ميگرديد از آن جا که فرايند توليد ساروج زمان بَر و مشقت زيادي داشت لذا اين کار توسط افراد قوي و مجرب صورت ميگرفت و براي تنوع و عدم احساس خستگي و تمدد اعصاب با خواندن و سر دادن شعر و سروک خود را سرگرم و مشغول ميکردند. بالاخره پودر ساروج را با مقدار آب لازم مخلوط و معجوني خميري ميساختند و از آن براي پوشاندن بدنهي حوض و خزانهي حمام و غيره به کار ميبردند و چون ساروج مادهي کمياب و توليد آن سخت و هزينه بَر بود به ندرت در ساختمانها از آن استفاده ميگرديد.
-فرآيند کار بنايي و ساخت عمارت و اماکن مسکوني و غير مسکوني در گذشته به لحاظ اين که اغلب از نيروي انساني استفاده ميشد کار سخت و طاقت فرسا بود و معمولاً در مراحل عمليات بنايي تعداد زيادي نفرات (عمله) با مديريت اوستاي معمار به کار گرفته ميشدند. لذا هنگام کار عَلي المرسوم براي گرم شدن محيط کار و رفع خستگي، افراد خاص و گاهاً برخي اوستاها با صدا و نواي زيبا وسرودن اشعار شاعران معروف مثل سعدي و حافظ و فردوسي و خواجه عبدالله انصاري و نظامي و… آواز دل انگيز و شادي ميخواندند اشعاري مثل:
هزاران خانهها بر باد دادند
که تا بنياد يک خانه نهادند
از اين دست بگرفتند و به آن دست دادند
ستم کردند و کَرم نامش نهادند
ياشعرهاييدرمذمتآدمهايثروتمند مُترف:
ترا که هر چه مُراد است در جهان داري
چه غم ز حال ضعيفان ناتوان داري
به اختيار اگرت هزار تير جفاست
همه به جان من خسته در کمان داري
مکن عتاب از اين بيش جور بر دل ما
مکن هر آن چه تواني که جاي آن داري
نکتهي جالبتر اين که معمولاً اوستاي معمار براي گرم کردن و سرعت بخشيدن و نظم دادن کارگرها(فعله) و نيز ايجاد فضاي صميمي و دوستانه، کلمات و جملاتي که هنگام درخواست و رَد و بدل کردن مصالح بيان ميشد شعر گونه و با نظم و همانگ تکرار ميکردند مثلاً براي دست به دست کردن سنگ و گچ و رساندن آن به دست اوستا، ايشان ميگفت: سنگي بِده، گچي بِده، بيار بِده، بابا بِده، باز هم بده، خير ببيني، جانم بِده، تُندتر بده، کوچک بده، بزرگ بده و….
پايان