“اردوی دانشآموزی در کازرون حادثه آفرید”
طبق اخبار واصله تعدادی از دانش آموزان در مسیر اردوگاه دچار آسیب و جراحت شدند. بر همین اساس بر آن شدیم تا خبرنگار اختصاصی “یاوی نیوز” را که در نزدیکی خیابان شریعتی مستقر است بر بالینشان فرستاده و از چند و چون اتفاق فوق مطلع شویم.
گزارش دریافتی از خبرنگار ما بدین شرح است:
پس از یک روز سخت در خواب ناز به سر می بردم که تلفن همراهم زنگ خورد و بیدار شدم. پاسخ داده و خبر حادثه را شنیدم. بنده تا خبر مذکور را از لسان مبارک حضرت “یاوی” دریافت کردم، به سرعت به محل حادثه شتافتم. در بین راه اتول اینجانب آهنگ لقیدن در پیش گرفت و در کناری متوقف شد. پس از کمی کنکاش به پنچری لاستیک پی بردم. در حین پنچرگیری، از فکر اینکه دیگر دیر شده است و حتما مدیر محترمه مدرسه تا الان آسیب دیدگان را به بیمارستان رسانیده است، همچنین به دلیل عکس العمل به هنگام و زود رسیدن به بیمارستان، حتما بهبود کامل یافته اند و حال در جمع کانون گرم خانواده به سر می برند و امروز هم خبری کاسب نخواهم شد، سخت آشفته حال بوده و مدام زیرلب زمین و زمان را مورد تفقد قرار می دادم.
پس از دقایقی به راه افتادم. نرسیده به محل حادثه به فکر فرو رفتم، نکند امروز روز آمادگی دفاعی یا چیزی بوده باشد، چرا که مانوری مشاهده کردم که در آن تعدادی نیروی رزمنده بر روی زمین در حال غلتیدن و سینه خیز رفتن هستند. نزدیکتر شده و به محل مانور رسیدم.
افرادی در اطراف سربازان جمع شده بودند. پس از عبور از لایه های فشرده مردمی و صدای “چیریک چیریک” موبایل ها! با صحنه عجیبی روبرو شدم. سربازی برای دختران! با خود فکر کردم حال پس از برداشته شدن تحریم ها و ایجاد آزادی و آرامش فراوان در جامعه، حتما قانون منع سربازی برای دختران نیز برداشته شده است!
پس از پرس و جو متوجه شدم که ایشان همان آسیب دیدگان صانحه تصادف هستند که بر روی زمین در حال گرفتن ژست های زیبا بوده و مردم نیز در حال فیلم برداری از آنها هستند! از مسئول همراه موجود در محل، پرسیدم که چرا آنها را به این حال واگذاشته اید؟ که فرمودند مانده ایم که ایشان را به آتش نشانی ببریم یا به اداره محیط زیست! بازهم سوال کردم که مدیر مدرسه کجاست؟ که صدای جوانی از لابلای مردم گفت: لابد او هم مانند کیمیا به دنبال گمشده اش هست و هنوز تشریف فرما نشده است. بنده هم عرض کردم خب بگذارید راحت باشد مزاحمشان نشویم، حال چه عجله ایست؟!!
پس از گذر ساعاتی و پُر شدن حافظه گوشی های مردم همیشه در صحنه، در حالی که بنده در چرت شیرینی به سر می بردم؛ ناگهان صدایی بلند شد که آمد، آمد… و همهمه ای ایجاد شد. فی الفور خود را به جمعیت رساندم. دیدم که فخر جهان علم، نماد اسرع وقت و سرعت در عمل، مدیریت محترمه ، تمامی کارهای ضروری را بر زمین وانهاده و خود را برای کاری بی اهمیت به محل رسانیده است. مسئول دلواپس مربوطه نیز به سرعت خود را به مدیر محترم رسانده و پچ پچ گویان این نکته را متذکر شد که “هرچه لفتش دادیم و وقت تلف کردیم، باز هم زنده ماندند و بعضی ها هم اصلا آسیبی ندیدند که خودم شخصا در کسر نمره انضباطشان، منظور خواهم کرد.” با سرعتی مثال زدنی، مدیر مدبر مراتب ارسال آسیب دیدگان را به بیمارستان فراهم نموده و مسئول همراه مربوطه را از دوگانگی انتخاب مقصد آسیب دیدگان نجات داد!
پس از آن، سوالات تکمیلی را از مردم و معدود دانش آموزانی که توانایی تنفس و تکلم داشتند پرسیدم که جمع بندی و تحلیل ماوقع و علل آن را در ادامه به استحضار می رساند:
در لابلای سخنان مردم اینطور برداشت شد که حادثه تصادف با تریلر پس از دانشگاه آزاد رخ داده است که با احتساب اینکه آن جاده یکطرفه می باشد، دو گزینه محتمل است، یکی اینکه تریلر در آن جاده عقب عقب می آمده یا در عرض جاده متوقف بوده است و دوم آنکه مینی بوس سرعت و دقت ناشایستی داشته است که البته مورد اول محتمل تر می باشد.
همچنین شنیده شده که تعداد دانش آموزان بیشتر از ظرفیت بوده است، به گونه ای که تعدادی از آنان روی کرسی نشسته بودند. از نظر بنده اولا که حقشان است. دانش آموزی که درس نخواند مستحق این اتفاق نیز می باشد. دانش آموز را چه به اردو آن هم در این سرمای زمستان؟ باید سرش در کتاب باشد. لابد از بس هی اصرار کرده اند که اردو می خواهیم، مسئول بیچاره نیز به ناچار همه را “خرما گونه” سوار بر مینی بوس کرده است.
حال این مورد به کنار، واقعا این کار یک مسئول فرهنگی جای تعجب دارد. آیا کرسی جایی مناسب برای نشستن در مینی بوس است؟ تصور اینجانب بر آن است که اگر موکتی کف ماشین پهن می شد، هم صمیمانه تر بود هم دیگر کرسی لیز نمی خورد که حادثه آفرین شود. همچنین میتوانستند بالشتی نیز به همراه داشته تا روی آن لم دهند و تا وقتی که به مقصد می رسند احساس آرامش داشته باشند. برای کمبود ظرفیت پیشنهاد بنده این است که اصلا بجای کف مینی بوس،می توانستند از جعبه عقب نیز استفاده کنند، هم گرمتراست هم مطمئن تر!
و اما برای عدم تکرار این گونه حوادث برای مینی بوس، چقدر شایسته تر بود که از وسیله ای به نام نیسان (ترجیحا آبی) استفاده شود تا در صورت تصادف با تانک نیز، به راحتی حریف را متلاشی نماید که البته ظرفیت غیر قابل وصفی برای مسافران نیز دارد.
در حال ویرایش گزارش و آماده برای تحویل آن بودم که به ناگاه با صدای زنگ پیامک از خواب خوش بیدار شدم. کمی حواسم جمع شد، متوجه کابوسی که دیده بودم شدم. لبخند رضایتی بر گوشه لبم نشست و از آنکه همیشه اردوهای مدارس به خوبی و بدون عیب و حادثه به انجام می رسد خوشحال شدم. ازینکه می بینم همه مسئولان دلسوزانه پیگیر هستند و مدیران، دانش آموزانشان را مانند فرزند خود می دانند و در صورت بروز اتفاقی سریعا مناسبترین عکس العمل را از خود نشان می دهند، برخود بالیدم.
به خود آمدم، دیدم که بنده اصلا هفت پشتمان هم خبرنگار و خبرچین نبوده اند.سپس بلند شده و کم کم آماده رفتن به فلکه سینما و پیوستن به همکاران جویای کار شدم…
طنزپرداز کازرون نگاه: “یاوی”
متن قشنگی بود?
اسم نویسنده چیه؟
نوشته «یاوی»
چه ربطی به انتخابات داشت
پناهنده نماینده آینده
بهتر است در حقایق غلو زیاد از حد نکنیم واقعیت آن است که خدا هم می داند نه آنک با قلمش صفحه سیاه می کند
با تشکر از نظر شما. توجه داشته باشید که اغراق (غلو)، یکی از مهمترین اصول اساسی تولید طنز است.
خداییش خیلی خیلی بی مزه بود
واقعا مایه تاسفه
واقعا طنز قشنگی بوددست کازرون نگاه ها دردنکنه واقعیت درلفاف طنزبسیار زیبا بود.