کازرون نگاه: انتشار ویدئویی که در آن جمعی از هموطنان همیشه در صحنه در حال غارت نرگسزارهای جره کازرون شیراز هستند تکاندهنده بود. نرگسهایی که به دست عدهای در نبود مأموران منابع طبیعی چیده شد. پیش از این قرار بود این نرگسزارها برای بازدید گردشگران توسعه پیدا کند. (اینجا ببینید)
کسانی نوشتند که ایرادی ندارد و اسباب خوشحالی است که مردم گل میچینند و حالشان خوب میشود از بوی مستانۀ نرگسها و باید خوشحال بود که هموطنانی این همه گل دوست دارند!
انشاءالله که نیت خیر بوده است اما من به کارهای خیری از این دست تردید دارم. یکی دوبار به چشم خویشتن و چندین بار در عکسها و ویدئوها دیده ام که چطور برخی بار کامیونهای چپ کرده را غارت کردهاند. انگار هر چیزی روی زمین پیدا کنی مال خودت است! من اسم این رفتار را میگذارم «نکبت اجتماعی»! اینکه اخلاق مردم یک جامعه آنقدر سقوط میکند و عزت نفس بر باد میرود که … این مثالها را بخوانید:
۱٫ سال ۱۳۸۱: یک تانکر بزرگ حاوی روغن نباتی در یکی از استان های مرکزی کشور واژگون شده بود، خلایق با سطل و دبه حمله کردند و روغن را قاپیدند. تا اینجای کار قابل تحمل بود اما دوربین ها یک کامیون ویژه تخلیه چاه فاضلاب را نشان می داد که با شلنگ مکنده روغن را از روی زمین جمع می کرد و توی تانکرش می ریخت!.. هنوز بعد از ۱۵سال تصور روغن آمیخته با محتویات چاه توالت و …! بگذریم!
۲٫ سال ۱۳۸۶: لحظاتی بعد از اعلام سهیمه بندی بنزین، جمعی از هموطنان غیور به فروشگاه شهروند در حکیمیه تهران حمله بردند و آن را غارت کردند. در این میان چند بانوی ایرانی هم دیده می شد. ویدئویش را هنوز در اینترنت می توانید پیدا کنید. به مردی که تلویزیون ۴۲ اینچ را زیر بغل زده نگاه کنید! احتمالاً او هم می خواسته تلویزیون را به یک موسسه خیریه هدیه کند!
۳٫ سال ۱۳۸۷: سه نمایندۀ فرستادهشده از طرف «گینس» برای اندازهگیری اندازه و طول بزرگترین ساندویچ به طول ۱۵۰۰ متر و وزن ۷۰۰ کیلو گوشت شترمرغ و ۷۰۰ کیلو گوشت مرغ موفق به اندازهگیری آن نشدهاند! چرا؟ چون دقایقی قبل از اندازهگیری، جمعیت حاضر در پارک ملت به طرف ساندویچ حمله کردند و آن را خوردند! … یک آبروریزی که باید در گینس ثبت می شد! واقعاً آن جماعت گرسنه یک تکه ساندویچ بودند؟
۴٫ سال ۱۳۹۲: خبرگزاری مشرق نوشت که دو نفر در صف سبد کالا کُشته شدند. ازدحام جمعیت برای گرفتن چند کیلو برنج و روغن و مرغ یخ زده که طبق آمار به همه می رسید!
۵٫ سال ۱۳۹۵: روزنامه اعتماد نوشت روز عاشورا در منطقه عباس آباد تهران و بعد از نزاع در صف نذری یک نفر کُشته شد!
و … بگم؟ بگم؟! لزومی ندارد. چون خود شما دهها مثال از این دست را شاهد بودهاید. حقیر شدن آدمها و چنگ انداختن برای یک لقمۀ اضافه بدون اینکه واقعاً به آن محتاج باشند.
مواردی از این دست را در برخی دیگر از کشورها هم میشود مثال زد اما بعید است در آن بلاد کفر این همه دم از «اخلاق اجتماعی» و «تقوا» و «حق الناس» زده شود. این نوشتار در پی سرکوفت زدن به خودمان نیست اما نشانههایی از زوال در جامعه ای است که دزدی در آن انگار دیگر قبیح نیست.
واکنش بسیاری از ما در مقابل اخبار مربوط به اختلاس و دزدیهای کلان، افسوس است. نه از این بابت که ثروت مملکت به جیب عدهای میرود، از این منظر ناراحت میشویم که چرا سر ما بیکلاه مانده است! (شما خوانندۀ محترم البته فرق میکنید).
به شخصه باور دارم که نه تحریم آمریکا و نه تهدید اسرائیل و نه خشکسالی، ایران را از پا در نخواهد آورد بلکه رواج فرهنگ دزدی، بیاعتمادی ملی، تبدیل ثروت مملکت به حیاط خلوت عده ای از مسؤولان، بیتوجهی به درد مردم، غصب صندلیها توسط از ما بهتران و سست شدن اعتقادات مردم با مشاهدۀ این ماجراها بیش از هر چیزی خطرناک است … وگرنه از گناه غارتگران گل نرگس با اغماض میشود گذشت!
منبع: عصر ایران-احسان محمدی